سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

نقل کرده اند که امام از این قضیه آگاه شد که اگر در ایام حج در مکه بماند ممکن است در

 همان حال احرام که قاعده کسى مسلح نیست , مامورین مسلح بنى امیه خون او را بریزند

, هتک خانه کعبه شود , هتک حج و هتک اسلام شود . دو هتک: هم فرزند پیغمبر , در حال

عبادت , در حریم خانه خدا کشته شود , و هم خونش هدر رود . بعد شایع کنند که حسین بن على

 با فلان شخص اختلاف جزئى داشت و او حضرت را کشت و قاتل هم خودش را مخفى کرد

, و در نتیجه خون امام به هدر رود . امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده اند

. در بین راه که مى رفتند , شخصى از امام پرسید : چرا بیرون آمدى ؟ معنى سخنش این بود

که تو در مدینه جاى امنى داشتى , آنجا در حرم جدت , کنار قبر پیغمبر کسى متعرض نمى شد

. یا در مکه مى ماندى کنار بیت الله الحرام . اکنون که بیرون آمدى براى خودت خطر ایجاد کردى

. فرمود : اشتباه مى کنى , من اگر در سوراخ یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند کرد

 تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.  اختلاف من با آنها اختلاف آشتى پذیرى نیست . آنها

 از من چیزى مى خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم . من هم چیزى

مى خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمى کنند .

عامل سوم امر به معروف است . این نیز نص کلام خود امام است . تاریخ مى نویسد :

محمد ابن حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود , معیوب بود , قدرت بر

جهاد نداشت و لهذا شرکت نکرد . امام وصیت نامه اى مى نویسد و آن را به او مى سپارد :

 | هذا ما اوصى به الحسین بن على اخاه محمدا المعروف بابن الحنفیه |

 . در اینجا امام جمله هایى دارد : حسین به یگانگى خدا , به رسالت پیغمبر شهادت مى دهد .

 ( چون امام مى دانستکه بعد عده اى خواهند گفت حسین از دین جدش خارج شده است )

. تا آنجا که راز قیام خود را بیان مى کند :| انى ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و

لا ظالما انما خرجتلطلب الاصلاح فى امه جدى , ارید ان امر بالمعروف و انهى

 عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على بن ابى طالب علیه السلام | ( 10 ) .

دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد . حتى مسئله امتناع از بیعت را هم مطرح

نمى کند . یعنى غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من از بیعت , مسئله دیگرى وجود دارد .

 اینها اگر از من بیعت هم نخواهند , ساکت نخواهم نشست . مردم دنیا بدانند : |

ما خرجت اشرا و لا بطرا| , حسین بن على , طالب جاه نبود , طالب مقام و

 ثروت نبود , مردم مفسد و اخلالگرى نبود , ظالم و ستمگر نبود , او یک انسان

مصلح بود . | و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى |

 . . . این سه عامل از نظر ارزش در یک درجه نیستند . هر کدام در حد معینى به نهضت

 امام ارزش مى دهند . اما مسئله دعوت اهل کوفه .

ارزشى که این عامل مى دهد , بسیار بسیار ساده و عادى است ( البته ساده و عادى در

 سطح عمل امام حسین علیه السلام نه در سطح کارهاى ما ) براى اینکه به موجباین

 عامل یک استان و یک منطقه اى که از نیرویى بهره مند است آمادگى خود را اعلام مى کند .

 طبق قاعده , حداکثر صدى پنجاه احتمال پیروزى وجود داشت. احدى بیش از این احتمال

 پیروزى نمى داد . پس از آنکه اهل کوفه امام را دعوت کردند و فرض کنیم اتفاق آراء

هم داشتند و در عهد خود باقى مى ماندند و خیانت نمى کردند , کسى نمى توانست



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:56 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

احتمال بدهد که موفقیت امام صد در صد است . چون تمام مردم که مردم کوفه نبودند .

 اگر مردم شام را که قطعا به آل ابوسفیان وفادار بودند به تنهائى در نظر مى گرفتند ,

 کافى بود که احتمال پیروزى را صدى پنجاه تنزل دهد , به این جهت که همین مردم شام

 بودند که در دوران خلافت امیرالمومنین با مردم کوفه در صفین روبرو شدند و توانستند

 هجده ماه با مردم کوفه بجنگند , کشته بدهند و مقاومت کنند . ولى به هر حال , صداى

 چهل یا صدى سى احتمال موفقیت هست . مردمى اعلام آمادگى مى کنند و امام به دعوت

 آنها پاسخ مثبت مى دهد . این , یک حد معینى از ارزش را داراست که همان حد عادى است .

 یعنى بسیارى از افراد عادى در چنین شرایطى پاسخ مثبت مى دهند .

ولى عامل تقاضاى بیعت و امتناع امام , که از همان روزهاى اول ظاهر شد , ارزش بیشترى

 نسبت به مسئله دعوت , به نهضت حسینى مى دهد . به جهت اینکه روزهاى اول است , هنوز

 مردمى اعلام یارى و نصرت نکرده اند , دعوت و اعلام وفادارى نکرده اند . یک حکومت جابر

 و مسلط , حکومتى که در بیست سال گذشته , در دوران معاویه خشونت خودش را به حد اعلا

 نشان داده است ,تقاضاى بیعت مى کند .معاویه مخصوصا در ده سال دوم حکومت و سلطنت خود

 به قدرى خشونت نشان داده که به اصطلاح , تسمه از گرده همه کشید . کارى کرد که در تمام قلمرو

 او حتى مدینه طیبه و مکه معظمه در نمازهاى جمعه على بن ابى طالب را على رووس الاشهاد به

 عنوان یک عمل عبادى لعنت مى کردند . و اگر صداى کسى در می آمد , دیگر اختیار سرش را

نداشت , سرش از خودش نبود .

آنچنان تسمه از گرده ها کشیده بود که در اواخر عهد او نام على را بر زبان آوردن جرم بود . این

 , متن تاریخ است . اگر مى خواستند بگویند على بن ابى طالب , با اشاره و بیخ گوشى مى گفتند .

 کار به آنجا کشیده بود که اگر حدیثى مربوط به على بود و در آن , فضیلتى ولو کوچکترین فضیلت

 از على گنجانده شده بود , محدثین و راویها که احادیث را براى یکدیگر روایت مى کردند , در

 صندوق خانه هاى خلوت , پرده ها را مى  آویختند , درها را مى بستند , یکدیگر را قسم مى دادند

 که این را فاش نکنى , از قول من همه جا نقل نکنى , اگر مى خواهى روایت کنى براى آدمى

 روایت کن که صد درصد راوى باشد و جذب بکند و افشا نکند .

در یک چنین شرایط سختى , جانشین همین آدم , خلیفه شده است و از او جوانتر , مغرورتر ,

 سفاکتر و بى سیاست تر که حتى ملاحظات سیاسى را هم نمى کند . آن وقت ,  نه گفتن د

ر مقابل چنین قدرتى کار کوچکى نیست ( باید بیعت بکنى ! خیر , بیعت نمى کنم , تمام وجودم

را اگر قطعه قطعه بکنید , بیعت نمى کنم . ) , از این نظر که مى بینیم در این حال امام به

تنهایى و بشخصه در مقابل تقاضاى نامشروع یک قدرت بسیار بسیار جبار ایستاده است بدون

 اینکه نامى از اعوان و انصار باشد , حتى صدى ده هم احتمال موفقیت باشد , از این نظر

 که حاضر نیست راى و عقیده خودش را بفروشد , تظاهر بکند . چون بعدها تاریخ نخواه

د گفت حسین به زور و جبر بیعت کرد . همین هایى که بیعت را به جبر مى گیرند ,

تاریخ را هم به زور پول مى سازند , همانطور که ساختند .

معاویه و اطرافیانش قسمتى از بیت المال مسلمین را به اصطلاح امروز صرف اجیر

کردن و استخدام روحانیت آنروز مى کردند . راویهاى بى بند و بار , بى عقیده و

 بى ایما ن را با زور پول مى خریدند و آنها



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:54 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

احادیث پیغمبر را تغییر مى دادند , اسمها را در احادیث پیغمبر عوض مى کردند ,

حدیثى در مدح دشمنان على وضع مى کردند . مورخین نوشته اند سمره بن جندب

هشت هزار مثقال زر گرفت و یک حدیث علیه على بن ابى طالب جعل کرد . بنابراین

, براى آنها تغییر دادن تاریخ کار مشکلى نبود . اگر هم بعدها بخشى از تاریخ ماند ,

 به واسطه عملیاتى نظیر نهضت حسینى بود والا اگر حسین علیه السلام هم سکوت

 مى کرد , تاریخ هم تغییر کرده بود . پس این عامل , ارزش بالاتر و بیشترى نسبت

 به عامل دعوت مردم کوفه , به نهضت اباعبدالله علیه السلام مى دهد .

امام عامل سوم که عامل امر به معروف و نهى از منکر است و اباعبدالله

علیه السلام صریحا به این عامل استناد مى کند . در این زمینه به احادیث پیغمبر

 و هدف خود استناد مى کند و مکرر نام امر به معروفو نهى از منکر را مى برد

, بدون اینکه اسمى از بیعت و دعوت مردم کوفه ببرد .

این عامل , ارزش بسیار بسیار بیشترى از دو عامل دیگر به نهضت حسینى مى دهد .

 به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگى پیدا کرده است که براى همیشه

 زنده بماند , براى همیشه یادآورى شود و آموزنده باشد . البته همه عوامل , آموزنده

 هستند ولى این عامل آموزندگى بیشترى دارد زیرا نه متکى به دعوت است و نه

 متکى به تقاضاى بیعت . یعنى اگر دعوتى از امام نمى شد حسین بن على علیه السلام

 به موجب قانون امر به معروف و نهى از منکر , نهضت مى کرد . اگر هم تقاضاى بیعت

 از او نمى کردند , باز ساکت نمى نشست . موضوع خیلى فرق مى کند و تفاوت پیدا مى شود .

به موجب عامل اول , چون مردم کوفه دعوت کردند و زمینه پیروزى صدى پنجاه

یا کمتر آماده شده است, امام حرکت مى کند . یعنى اگر تنها این عامل در شکل دادن

 نهضت حسینى موثر بود , چنانچه مردم کوفه دعوت نمى کردند , حسین ( ع ) از

 جاى خود تکان نمى خورد . به موجب عامل دوم از امام بیعت مى خواهند و مى فرماید

 با شما بیعت نمى کنم . یعنى اگر تنها این عامل مى بود , چنانچه حکومت وقت از حسین ( ع )

 بیعت نمى خواست , او با آنها کارى نداشت, مى گفت شما با من کار دارید , من که با شما

کارىدارم , شما از من بیعت نخواهید , مطلب تمام است . پس به موجب این عامل , اگر

 آنها تقاضاى بیعت نمى کردند , ابا عبدالله هم آسوده و راحت بود , سر جاى خود نشسته

 بود , حادثه و غائله اى به وجود نمى آمد .

اما به موجب عامل سوم حسین یک مرد معترض و منتقد است , مردى است انقلابى و

 قیام کننده , یک مرد مثبت است . دیگر انگیزه دیگرى لازم نیست . همه جا را فساد

 گرفته , حلال خدا حرام , و حرام خدا حلال شده است , بیت المال مسلمین در

 اختیار افراد ناشایسته قرار گرفته و در غیر راه رضاى خدا مصرف مى شود و

 پیغمبر اکرم فرمود : هر کس چنین اوضاع و احوالى را ببیند

| فلم یغیرعلیه بفعل و لا قول | و در صدد دگرگونى آن نباشد , در مقام

 اعتراض بر نیاید , | کان حقا على الله ان یدخله مدخله | ( 11 ) شایسته

 است ( ثابت است در قانون الهى ) که خدا چنین کسى را به آنجا ببرد که ظالمان

 , جابران , ستمکاران و تغییر دهندگان دین خدا مى روند , و سرنوشت مشترک با

 آنها دارد . به گفته جدش استناد مى کند که در چنین شرایطى کسى که مى داند و

 مى فهمد و اعتراض نمى کند , با جامعه گنهکار خود سرنوشت مشترک دارد .

تنها این حدیث نیست . احادیث دیگرى از شخص پیغمبر اکرم ( ص ) در این زمینه هست .



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:52 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید


امر به معروف و نهى از منکر در مسائل بزرگ مرز نمى شناسد . هیچ چیزى , هیچ امر

 محترمى نمى تواند با امر به معروف و نهى از منکر برابرى کند , نمى تواند جلویش را

 بگیرد . این اصل دائر مدار این است که موضوع امر به معروف و نهى از منکر چیست .

 اینجاست که مى بینیم حسین بن على ارزش امر به معروف و نهى از منکر را چقدر بالا برد .

 همانطور که اصل امر به معروف و نهى از منکر , ارزش نهضت حسینى را به بیانى که

 قبلا عرض کردم بالا برد , نهضت حسینى نیز ارزش امر به معروف و نهى از منکر را بالا

 برد . چون حسین بن على فهماند که انسان در راه امر به معروفو نهى از منکر به جایى

مى رسد که مال و آبروى خودش را باید فدا کند , ملامت مردم را باید متوجه خودش کند ,

 همانطور که حسین کرد . احدى نهضت حسینى را تصویب نمى کرد . البته در سطحى که

 آنها فکر مى کردند , درست هم فکر مى کردند , ولى در سطحى که حسین بن على فکر

 مى کرد , ماوراى حرف آنها بود . آنها در این سطح فکر مى کردند که اگر این مسافرت

 براى به دست گرفتن زعامت است , عاقبت خوشى ندارد , و راست هم مى گفتند . خود

 امام هم در روز عاشورا وقتى که اوضاع و احوال را به چشم دید , فرمود :

| لله در ابن عباس ینظر من ستر رقیق | , مرحبا به پسر عباس که حوادث

 را از پشت پرده نازک مى بیند .

تمام اوضاع امروز , وضع مردم کوفه و وضع اهل بیت مرا در مدینه به من گفت .

ابن عباس به امام حسین ( ع ) مى گفت : تو اگر به کوفه بروى , من یقین دارم که

مردم کوفه نقض عهد مى کنند . بسیارى از افراد دیگر نیز این سخن را مى گفتند .

 در جواب بعضى سکوت مى کرد . در جواب یکى از آنها گفت :

| لا یخفى على الامر | مطلبى که تو مى گویى , برخودم نیز

پنهان نیست, خودم هم مى دانم .

اباعبدالله( ع ) در چنین جریانى ثابت کرد که به خاطر

 امر به معروف و نهى از منکر , به خاطر این اصل اسلامى مى توان جان داد ,

عزیزان داد , مال و ثروت داد , ملامت مردم را خرید و کشید . چه کسى توانسته

 است در دنیا به اندازه حسین بن على به اصل امر به معروف و نهى از منکر

 ارزش بدهد ؟ معنى نهضت حسینى اینست که امر به معروف و نهى از منکر

 آنقدر بالاست که تا این حد در راه آن مى توان فداکارى کرد .

دیگر با نهضت حسینى جایى براى این سخن باقى نمى ماند که

امر به معروف و نهى از منکر مرز مى شناسد . خیر , مرز نمى شناسد . بله ,

مفسده مى شناسد . یعنى آنها که مى گویند امر به معروف و نهى از منکر

 مشروط به عدم مفسده است , درست مى گویند . اگر هم ضرر را به معنى

 مفسده مى گیرند , درست مى گویند . بدین معنى که ممکن است من گاهى

امر به معروف و نهى از منکر بکنم , بخواهم خدمتى به اسلام بکنم , ولى

همین امر به معروف و نهى از منکر من مفسده دیگرى براى اسلام به وجود

 آورد نه براى من .

مفسده اى براى اسلام به وجود آورد که آن مفسده از این خدمتى که من از این راه به اسلام مى کنم , بیشتر است . بسیارند افرادى که نهى از منکر مى کنند ولى نه تنها نتیجه اى نمى گیرند , بلکه با نهى از منکرشان آن کسى را که نهى از منکر مى کنند به کلى از دین برى مى کنند . من مسئله ترتب مفسده را مى پذیرم اما



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:50 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

مسئله ضرر را , آنهم ضرر شخصى که مرز امر به معروف و نهى از منکر , ضرر شخصى است

( درباره هر موضوعى مى خواهد باشد ) نمى پذیرم , به دلیل اینکه حسین بن على نپذیرفت

و به دلائل دیگر که فعلا مجال بحث در آنها نیست.

حسین بن على ( ع ) به این اصل تمسک کرد و اثبات نمود که من به این دلیل قیام کردم ,

 یا لااقل یکى از عوامل و عناصرى که مرا به این نهضت وادار کرد , همین است . او در

 زمان معاویه علائم و قرائنى نشان مى داد که معلوم بود خودش را براى قیام آماده مى کند .

 صحابه پیغمبر را در منى جمع کرد و براى آنها صحبت نمود آنها را روشن کرد , حقایق

 را به آنها گفت, مفاسد اوضاع را برایشان نمایاند , فرمود شما هستید که چنین وظیفه اى

دارید . آن حدیث معروف بسیار مفصل و عالى که در ( تحف العقول) هست این جریان را

 و اینکه حسین بن على چگونه فکر مى کرده است , کاملا نشان مى دهد .

حسین ( ع ) در اواخر عمر معاویه نامه اى به او مى نویسد و او را زیر رگبار ملامت خود

 قرار مى دهد و از آن جمله مى گوید : معاویه بن ابى سفیان ! به خدا قسم من از اینکه الان

 با تو نبرد     نمى کنم , مى ترسم دربارگاه الهى مقصر باشم . مى خواهد بگوید خیال نکن

 اگر حسین امروز ساکت است , در صدد قیام نیست . من به دنبال یک فرصت مناسب هستم

تا قیام من موثر باشد و مرا در راه آن هدفى که براى رسیدن به آن کوشش مى کنم , یک قدم

جلو ببرد . روز اولى که از مکه بیرون مى آید , در وصیتنامه اى که به محمد ابن حنفیه

مى نویسد , صریحا مطلب را ذکر مى کند: | انى ما خرجت اشرا و لا بطرا و

لا مفسدا و لا ظالما , و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى , ارید

 عن آمر بالمعروف و انهى عن المنکر | ( 1 ) .

اباعبدالله در بین راه , در مواقع متعدد به این اصل تمسک مى کند , و مخصوصا در این

 مواقع , اسمى از اصل دعوت و اصل بیعت نمى برد .
عجیب اینست که در بین راه هر چه که قضایاى وحشت ناکتر و خبرهاى مایوس کننده

 تر از کوفه مى رسید , خطبه اى که حسین مى خواند , از خطبه قبلى داغ تر بود .

گویا بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم , این خطبه معروفرا مى خواند : |ایها الناس!

 ان الدنیا قد ادبرت و اذنت بوداع , و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت

بصلاح | اقتباس از کلمات پدر بزرگوارش است .
سپس مى فرماید : |
الا ترون ان الحق لا یعمل به , و ان الباطل لا یتناهى

عنه ؟ لیرغب المومن فى لقاء الله محقا | ( 12 ) .

آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود ؟ آیا نمى بینید قوانین الهى پایمال مى شود ؟ آیا نمى بینید

 اینهمه مفاسد پیدا شده واحدى نهى نمى کند و احدى هم باز نمى گردد ؟| لیرغب المومن

 فى لقاء الله محقا | در چنین شرایطى یک نفر مومن ( نفرمود : من که حسین بن على

هستم دستور خصوصى دارم , من چون امام هستم وظیفه ام اینست ) باید از جان خود بگذرد

 و لقاء پروردگار را در نظر بگیرد . در چنین شرایطى از جان باید گذشت . یعنى امر به

معروف و نهى از منکر , اینقدر ارزش دارد .



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:48 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

در یکى از خطابه هاى بین راه بعد از اینکه اوضاع را تشریح مى کند , مى فرماید : | انى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما | ( 13 ) . ایها الناس ! در چنین شرایطى , در چنین اوضاع و احوالى , من مردن را جز سعادت نمى بینم . ( بعضى نسخه ها شهاده نوشته اند و بعضى سعاده ) من مردن را شهادت در راه حق مى بینم . یعنى اگر کسى در راه امر به معروف و نهى از منکر کشته شود , شهید شده است . ( معناى من مردن را سعادت مى بینم نیز همین است . ) | و الحیاه مع الظالمین الا برما | , من زندگى کردن با ستمگران را مایه ملامت مى بینم

 , روح من روحى نیست که با ستمگر سازش کند .

از همه بالاتر و صریحتر , آن وقتى است که دیگر اوضاع صددرصد مایوس کننده است .

آن وقتى است که به مرز عراق وارد شده و با لشکر حربن یزید ریاحى مواجه گردیده است .

 هزار نفر مامورند که او را تحت الحفظ به کوفه ببرند . در اینجا حسین بن على ( ع ) خطابه

 معروفى را که مورخین معتبرى امثال طبرى نقل کرده اند ایراد و در آن به سخن پیغمبر تمسک

مى کند , به اصل امر به معروف و نهى از منکر تمسک مى کند :

|
ایها الناس ! من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله , ناکثا لعهد الله

 مستاثرا لفىء الله , معتدیا لحدود الله , فلم یغیر علیه بقول و لا فعل کان

 حقا على الله ان یدخله مدخله . الا و ان هولاء القوم قد احلواحرام الله

 و حرموا حلاله , و استاثروا فىء الله | ( 14 ) .
یک صغرا و کبراى بسیار کامل مى چیند . طبق قانون معروف , اول یک کبراى کلى را ذکر

 مى کند : ایها الناس ! پیغمبر فرمود : هر گاه کسى حکومت ظالم و جائرى را ببیند که

 قانون خدا را عوض مى کند , حلال را حرام , و حرام را حلال مى کند , بیت المال

مسلمین را به میل شخصى مصرف مى کند , حدود الهى را بر هم مى زند , خون مردم

 مسلمان را محترم نمى شمارد , و در چنین شرایطى ساکت بنشیند , سزاوار است خدا

( حقا خدا چنین مى کند , یعنى در علوم الهى ثابت است ) که چنین ساکتى را به جاى

 چنان جائر و جابرى ببرد .

بعد صغراى مطلب را ذکر مى کند : |
ان هولاء القوم | . . . اینها که امروز حکومت

 مى کنند ( آل امیه ) همینطور هستند . آیا نمى بینید حرامها را حلال کردند و حلالها را

 حرام ؟ آیا حدود الهى را به هم نزدند , قانون الهى را عوض نکردند ؟ آیا بیت المال مسلمین

 را در اختیار شخصى خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصى و براى شخص خودشان

 مصرف نمى کنند ؟ بنابر این هر کس که در این شرایط ساکت بماند , مانند آنهاست . بعد

 تطبیق به شخص خود کرد : | و انا احق من غیر | من از تمام افراد دیگر براى اینکه

 این دستور جدم را عملى کنم , شایسته ترم . در این نهضت , چقدر امر به معروف و نهى

 از منکر عملا صورت گرفت ؟ وجود مقدس حسین بن على ( ع ) در این نهضت عملا یک

 امر به معروف و ناهى از منکر بودو از او بیشتر , بعد از شهادت اباعبدالله ( ع ) اهل بیت

بزرگوار آن حضرت , از بعد از روز عاشورا , از همان



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:39 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

روز یازدهم و حداقل از روز دوازدهم , به عنوان یک گروه امر به معروف و

 نهى از منکر در آمدند , و تا پایان این ماجرا هر جا که بودند , امر به معروف

و نهى از منکر کردند . آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده در نیامدند

 . آنها هم مثل خود اباعبدالله , پایان کار را زنده ماندن یا کشته شدن نمى دانستند که

 بگویند مطلب این بود که حسین زنده بماند و به خلافت برسد یا حداقل در گوشه اى

برود و زندگى کند , پس حالا که حسین کشته شده , مطلب تمام شد . نه , آنها دنبال

همان هدف حسینى بودند .

کشته شدن اباعبدالله , از یک نظر براى آنها آغاز کار بود نه پایان کار . و چقدر زیبا

و جالب توجه است وضع اهل بیت پیغمبر ! و راستى وقتى انسان اینها را تجزیه و

 تحلیل مى کند , در مقابل این عظمت و زیبائى , در مقابل این قوت , در مقابل

این قدرت روح , در مقابل اینهمه ایمان و یقین , در مقابل اینهمه شجاعت روحى ,

 غرق در حیرت مى شود و جز اینکه در مقابل آنها سر تعظیم فرود آورد کار دیگرى

 نمى تواند بکند . تا آخرین لحظه تبلیغ کردند , نهى از منکر و امر به معروف کردند ,

 دعوت به اسلام کردند .

محبت و بلکه معرفت على ( ع ) و اهل بیت پیغمبر اساسا در همه شام وجود نداشت .

 یعنى کسى آنها را نمى شناخت, و اگر هم مى شناختند , به صورتهاى بسیار زشتى

 مى شناختند . ولى ببینید اهل بیت پیغمبر چه کردند ؟ ! فقط یک نمونه اش را عرض

مى کنم و بعد وارد مطالب دیگرى مى شوم .

مى دانیم که روز عاشورا , وضع به چه منوال بود , و شب یازدهم را اهل بیت پیغمبر

 چگونه برگزار کردند . روز یازدهم جلادهاى ابن زیاد مى آیند اهل بیت را سوار شترهاى

 بى جهاز مى کنند و یکسره حرکت مى دهند , و اینها شب دوازدهم را شاید تا صبح یکسره

 با کمال ناراحتى روحى و جسمى , طى طریق مى کنند . فردا صبح نزدیک دروازه کوفه

مى رسند . دشمن مهلت نمى دهد . همان روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر کوفه مى کنند .

 ابن زیاد در دار الاماره خودش نشسته است . یک مشت اسیر , آنهم مرکب از زنان و یک

 مرد که در آنوقت بیمار بود . لقب بیمارى براى حضرت سجاد ( ع ) فقط در میان ما ایرانیها

 پیدا شده است . نمى دانم چطور شده است که فقط ما این لقب را مى دهیم : امام زین العابدین

 بیمار ! ولى در زبان عرب هیچوقت نمى گویند على بن الحسین المریض ( یا المراض ) .

 این لقبى است که ما به ایشان داده ایم . ریشه اش البته همین مقدار استکه در ایام حادثه عاشورا ,

 امام على بن الحسین سخت مریض بود .
( هر کسى در عمرش مریض مى شود . کیست که در عمرش مریض نشود ؟ ) مریض بسترى بود ,

 مریضى که حتى به زحمت مى توانست حرکت کند و روى پاى خود بایستد و با کمک عصا مى توانست

 از بستر حرکت کند . در همان حال امام را به عنوان اسیر حرکت دادند .

امام را بر شترى که یک پالان چوبى داشت و روى آن حتى یک جل نبود , سوار کردند .

 چون احساس مى کردند که امام بیمار و مریض است و ممکن است نتواند خودش را نگهدارد

 , پاهاى حضرت را محکم بستند . غل به گردن امام انداختند , با این حال اینها را وارد شهر

 کوفه کردند . دیگر کوفتگى , زجر , شکنجه به حد اعلا است .معمولا وقتى مى خواهند از

 یک نفر مثلا به زور اقرار بگیرند , یا اعصابش را خرد کنند , اراده اش را در هم بشکنند ,

 یک بیست و چهار ساعت , چهل و هشت ساعت به او غذا نمى دهند , نمى گذارند بخوابد , هى زجرش مى دهند .



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:13 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

در چنین شرائطى اکثر افراد مستاصل مى شوند , مى گویند هر چه مى خواهى بپرس تا

من بگویم . آن وقت شما ببینید ! اینها وقتى که وارد مجلس ابن زیاد مى شوند , بعد از

 آنهمه شکنجه هاى روحى و جسمى , چه حالتى دارند . زینب سلام الله علیها را وارد

مجلس ابن زیاد مى کنند . او زنى است بلند بالا . عده اى تعبیر کرده اند : و حفت بها

 اماوها یعنى کنیزانش دورش را گرفته بودند . مقصود کنیز به معناى اصطلاحى نیست.

 چون همه زنهاى اصحاب که شرکت کرده بودند , براى زینب سیادت و بزرگوارى

 قائل بودند , خودشان را مثل کنیز مى دانستند . اینها دور زینب را گرفته بودند و

زینب در وسط اینها وارد مجلس ابن زیاد شد ولى سلام نکرد , اعتنا نکرد . ابن زیاد

 از اینکه او احساس مقاومت کرد , ناراحت شد . سلام نکردن زینب معنایش اینست

 که هنوزاراده ما زنده است , هنوز هم ما به شما اعتنا نداریم , هنوز هم روح

 حسین بن على در کالبد زینب مى گوید : | هیهات منا الذله , | هنوز مى گوید :

 | لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید یا :

 لا اقر اقرار العبید | (15 )

ابن زیاد از این بى اعتنائى سخت ناراحت شد . مى فهمید این کیست .

همه گزارشها به او رسیده بود . وقتى فهمید زنى از همه محترم تر است و

 زنان دیگر با احترام خاصى دورش را گرفته اند , لابد حدس مى زد که او

کیست چون خبر داشت که کى هست , کى نیست . در عین حال گفت :

 من هذه المتکبره ؟ یا : من هذه المتنکره ؟ ( دو جور ضبط کرده اند ) .

 این متکبر , این زن پرنخوت کیست ؟ یا این ناشناس کیست ؟ کسى جواب نداد .

 دو مرتبه سئوال کرد . مى خواست از همانها کسى جواب بدهد .

 بار دوم و سوم . بالاخره زنى جواب داد :

هذه زینب بنت على بن ابى طالب , این , زینب دختر على است . این مرد

 دنى پست لعین که یک جو شرافت نداشت ( از یک طرف کسى که اینهمه

مصیبت دیده است , یک آدم شریف به خودش اجازه نمى دهد که نمک به زخم

 او بپاشد . و از طرف دیگر , زن , به اصطلاح جنس لطیف است , در هیچ

 قانون جنگى , مردمى که یک ذره شرافت دارند , متعرض زن نمى شوند . به

 هیچ شکلى زن را زخم زبان نمى زنند , جراحت به او وارد نمى کنند . زن را

 اسیر مى گیرند و در عین حال احترام مى کنند . ) شروع کرد به سخت ترین

 وجهى زخم زبان زدن . گفت : الحمد لله الذى فضحکم و اکذباحدوثتکم

خدا را شکر مى کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد . زینب در کمال

 جراتو شهامت گفت : | الحمد الله الذى اکرمنا بالشهاده | , خدا را شکر

مى کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد . خدا را شکر مى کنم که این تاج افتخار

 را بر سر برادر من گذاشت , خدا را شکر مى کنیم که ما را از خاندان نبوت و طهارت قرار داد .
بعد در آخر گفت: |
انما یفتضحالفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا | .

 رسوائى مال فاسق هاست , ما در عمرمان دروغ نگفتیم و حادثه دروغ هم به

وجود نیاوردیم . دروغ مال فاجرهاست . فاسق و فاجر هم ما نیستیم , غیر ماست

 , یعنى تو . رسوا تویى , دروغگو هم خودت هستى .

این مقدار شهامت و شجاعت و ایمان عملى ! این , امر به معروف و نهى از منکر است

. تازه این , یک درجه و یک مرحله اش است, و داستان درازى دارد . زین العابدین چه گفت

 , یکى از دختران امام حسین چه گفت , کنار بازار کوفه , زینب چه خطابه اى انشاء کرد

! زین العابدین در آنجا چه خطابه اى انشاء کرد , در



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 12:7 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

بین راه چه کردند , در خرابه یا در خیابانها و کوچه ها با مردم که مواجه مى شدند ,

چه مى گفتند و از همه اینها به نظر من بالاتر , آن خطابه بسیار غراء زینبسلام الله علیها

در مجلس یزید بن معاویه است . در آنجا دیگر صحبت بیستو چهار ساعت و چهل و هشت

 ساعت نیست . نزدیکیک ماه است که زینب در چنگال اینها اسیر است و حداکثر زجرى را

 که به یک اسیر مى دهند به او داده اند . ولى بینید در مجلس یزید چه کرده است ؟ !

پس در نهضت حسینى , عنصر امر به معروف و نهى از منکر را , از این وجهه و جهت

 هم باید در نظر گرفت که این نهضت , یک نهضت امر به معروف و نهى از منکر بود ,

و آثار این امر به معروف و نهى از منکر را هم باید کاملا بررسى کرد , مخصوصا

 در خودشام که چگونه شام را زیر و رو کرد .

حادثه تاریخى عاشورا از یک طرف علل و انگیزه هایى دارد و از طرف دیگر هدفها و

 منظورهاى عالى . ما مسلمانان , ما شیعیان حسین بن على ( ع ) این حادثه را تحریف

کردیم همان طور که معاویة بن ابوسفیان جمله پیغمبر درباره عمار | تقتلک الفئة الباغیة |

 را تحریف کرد . یعنى حسین علیه السلام در نهضت خود انگیزه اى داشت , ما چیز دیگرى

 براى آن تراشیدیم ! حسین یک هدف و منظور خاصى داشت , ما یک هدف و منظور

 دیگرى براى او تراشیدیم !

اباعبدالله علیه السلام نهضتى فوق العاده با عظمت و مقدس کرده است. تمام شرائط تقدس

 یک نهضت , در نهضت اباعبدالله هست که نظیرش در دنیا وجود ندارد . آن شرائط چیست ؟

 اولین شرط یک نهضت مقدس این است که منظور و هدف آن , شخصى و فردى نباشد ,

 بلکه کلى , نوعى و انسانى باشد . یک وقتکسى نهضت مى کند بخاطر شخص خودش و

 یک وقت کسى نهضت مى کند بخاطر اجتماع , بخاطر انسانیت , بخاطر حقیقت , بخاطر

 حق , بخاطر توحید , بخاطر عدالت, بخاطر مساوات , نه بخاطر خودش , در واقع آن

وقتى که او نهضتمى کند دیگر خودش به عنوان یک فرد نیست , اوست و همه انسانهاى

 دیگر . به همین جهت کسانى که در دنیا , حرکاتشان , اعمالشان , نهضتهایشان بخاطر

 شخص خودشان نبوده است , بخاطر بشریت بوده است , بخاطر انسانیت بوده است ,

 بخاطر حق و عدالت و مساوات بوده است , بخاطر توحید و خداشناسى و ایمان بوده

است , همه افراد بشر آنها را دوست دارند . 
همان طور که پیغمبر ( ص ) فرمود :
| حسین منى و انا من حسین | ( 16 ) ,

 ما هم مى گوئیم حسین منا و نحن من حسین ...

شرط دوم براى اینکه قیامى مقدس باشد , این است که آن قیام با یک بینش و درک و

بصیرت قوى توام باشد . یعنى چه ؟ یعنى یکوقت مردم اجتماعى , خودشان در غفلتند ,

 بى خبرند , نمى فهمند , جاهلند یک فرد بصیر , چیز فهم و با درک پیدا مى شود که درد

 این مردم را صددرجه از خودشان بهتر مى فهمد . دواى این مردم را از خود این مردم بهتر مى فهمد .
در وقتى که دیگران هیچ چیز را نمى فهمند و درکنمى کنند و در ظاهر هم نمى بینند . یک فرد بصیر و

 چیز فهم که باصطلاح , آنچه را که مردم دیگر در آئینه نمى بینند او در خشتخام مى بیند , پیدا مى شود

 که قیام و نهضت مى کند . بیست سال , سى سال , پنجاه سال مى گذرد تازه ملت بیدار مى شود که فلان شخص که قیام



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 11:56 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

کرد , حرکت کرد , نهضت کرد , چه منظورهاى مقدسى داشت . پدران ما در بیست سال

 , سى سال , چهل سال , پنجاه سال پیش , ارزش این را درک نمى کردند !

مثلا مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادى در حدود شصت , هفتاد سال پیش ( فوت این مرد در سال

1310 قمرى بوده است , چهارده سال قبل از مشروطیت ) قیام کرد و یک نهضت اسلامى در

کشورهاى اسلامى بپا کرد , شما امروز که تاریخ این مرد را مى خوانید , مى بینید واقعا غریب و

 تنها بوده است , درد و دواى ملت مسلمان را احساس مى کرد ولى خود ملت نمى فهمید , خود ملت 

 به او دهن کجى مى کرد , خود ملت او را مسخره مى کرد , ملتاز او حمایت نمى کرد . حالا که شصت,

 هفتاد سال گذشته است , وقتى که زوایاى تاریخ درست روشن مى شود , مى بینیم این مرد چه چیزهایى

 را در آن روز مى فهمیده که اساسا نودونه درصد ملت ایران نمى فهمیده اند . نهضت حسینى چنین نهضتى است .

امروز ما درست مى فهمیم یزید یعنى چه ؟ حکومت یزید یعنى چه ؟ معاویه چه کرد ؟ نقشه

 امویها چه بود ؟ ولى صدى نودونه ملت مسلمان در آن روز درک نمى کردند , مخصوصا با نبودن وسائل

 اطلاعاتى که امروزه هست و در گذشته نبوده است. یکى از چیزهایى که به نهضت حسین بن على ( ع )

 ارزش زیاد مى دهد روشن بینى است . روشن بینى یعنى چه ؟ یعنى حسین ( علیه السلام ) در آنروز

چیزهایى را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمى دیدند . شرط سوم براى اینکه نهضتى مقدس باشد

 این است که تک باشد , فرد باشد . یعنى چه ؟ یعنى برقى باشد که در یک ظلمت کامل بدرخشد , ندائى باشد

 در میان سکوتها , حرکتى باشد در میان سکونهاى مطلق .

یعنى در یک شرایطى که خفقان به طورى کامل حکمفرماست , مردم قدرت حرف زدن ندارند , تاریکى

مطلق , یأس مطلق , ناامیدى مطلق , سکوت مطلق , سکون مطلق است , یکمرتبه یک مرد پیدا مى شود

 و سکوت را مى شکند , سکونها را از بین مى برد , حرکتى مى کند , برقى مى شود و در میان ظلمت

مى درخشد . تازه دیگران پشت سرش راه مى افتند .

نهضت امام حسین علیه السلام یک نهضت چند مقصدى و چند جانبه اى و چند بعدى است . و علت

اینکه تفاسیر و تعابیر مختلفى در مورد این نهضت شده است , محاذى بودن عناصر دخیل در آن است.

 ما وقتى که از جنبه بعضى عوامل و عناصر به این نهضت نگاه مى کنیم , مى بینیم صرفا جنبه تمرد

 و عدم تسلیم در مقابل قدرتهاى جابره و تقاضاهاى ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد . از این نظر ,

این نهضت یک نفى , نه وعدم تسلیم است . عنصر دیگرى که در این نهضت دخالت دارد , عنصر

 امر به معروف و نهى از منکر است که در کلمات خود حسین بن على علیه السلام تصریح قاطع به

این مطلب شده است و شواهد و دلایل زیادى دارد . یعنى اگر فرضا از او بیعت هم نمى خواستند

 باز او سکوت نمى کرد .

عنصر دیگر , عنصر اتمام حجت است. در آن روز , جهان اسلام سه مرکز بزرگ و مؤثر داشت :

 مدینه که دارالهجره پیغمبر ( ص ) بود , شام که دارالخلافه بود و کوفه که قبلا دارالخلافه

امیرالمؤمنین على علیه السلام بود , و بعلاوه شهر جدیدى بود که به وسیله سربازان مسلمین

در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامى مى دانستند و از این جهت

با شام برابرى مى کرد . از مردم کوفه , یعنى از



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 11:47 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin