سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

برای آمدن امام زمان 3 رکن اساسی لازم است

1- پیروی از ولایت

2- امر به معروف و نهی از منکر

3- حمایت و عمل مجدانه مردم از این دو

زمان پیغمبر اکرم (ص) :

 مردم از پیغمبر پیروی کردند و امر به معروف و نهی از منکر کردند

تا اینکه دین اسلام جهانی شد.

زمان حضرت علی (ع) :

مردم متاسفانه ازآیه سوم سوره مائده که در آنجا خداوند به مردم

ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) را بیان فرمودند که  پیروی نکردند

و امر خدارا که توسط حضرت محمد (ص) به مردم گفته شد 

هیچ حساب کردند و پیروی نکدند و هنوز جنازه پیامبر اکرم (ص)

به خاک سپرده نشده بود در آن طرف رای گیری برای پیامبر جانشین انتخاب کردند

و  امر به معروف و نهی از منکر فراموش شد لذا

علی (ع) را کنار گذاشتند و علی (ع) موفق نشد.

زمان امام حسن (ع) :

مردم متاسفانه از ایشان پیوی نکردند و امر به معروف و نهی از منکر فراموش شد

و حضرت موفق نشدند.

زمان امام حسین (ع) :

72 نفر حاضر به پیروی از امام شدند و امر به معروف و نهی از منکر کردند

تا اینان زنده بودند امام زنده بود و اینکه به شهادت رسیدند به ظاهر تمام شد

و اما حسین موفق نشدند.

حالا هم جهت آمدن امام زمان (ع)، پیروی از ولایت و امر به معروف و نهی از منکر

ضروری و  حمایت و عامل  مجدانه  بودن مردم به  این دو  فریضه الهی لازم است.

.

 

 



نوشته شده در پنج شنبه 93 آبان 29ساعت ساعت 1:35 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

 

  سالروز شهادت اسوه تقوا

 

 امام زین العابدین بر شیعیان

 

             تسلیت باد



نوشته شده در چهارشنبه 93 آبان 28ساعت ساعت 9:18 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

در رابطه با تقوا :

     

هر چیزی آثار و کارکردهایی از خود به جای می گذارد و نشانه هایی دارد.

برخی از امور را نمی توان جز از راه آثار و نشانه های آن شناخت.

 به ویژه در امور معنوی می توان گفت که تنها راه شناخت وجود پدیده ای

 معنوی در این دنیای مادی، آثار و نشانه های آن است. از این رو برای

شناخت امر معنوی تقوا در انسانها می توان به آثار و نشانه های آن

 مراجعه کرد. لازمه این کار این است که نشانه های تقوا در آموزه های

 وحیانی شناخته شود و برپایه آن به وجود و یا فقدان پدیده تقوا در خود و

 یا دیگران حکم کنیم. بخصوص آنکه داوری در باره این موضوع امری

 لازم است که در بسیاری از موارد به حکم شریعت، تقوا به عنوان

 شرط ضروری برای واگذاری مسئولیت های دینی و اجتماعی است.

از آن میان می توان به شرطیت تقوا در امام جماعت، قاضی و

 مرجع دینی و حاکم شرعی اشاره کرد. واگذاری این مسئولیت ها، مشروط

 به احراز وجود تقوا در شخص است تا مسئولیت به وی واگذار شود و

 نمی توان تنها به حکم اصالت برائت و اصل صحت، به وجود این شرط

حکم و مسئولیتی را واگذار کرد. از این روست که در کتب فقهی همانند

کتاب قضاوت و شهادت درباره چگونگی احراز تقوا در دیگران روش هائی

 بیان شده است که از آن جمله می توان به حضور دایم و همیشگی در

 نماز جماعت و جمعه و رفتار پسندیده بر پایه شرع و عرف اشاره کرد.

 در این مقاله تلاش می شود تا نشانه های تقوا در قرآن تبیین و شناسایی گردد.

     

     

     

تعریف تقوا:

بعد از فهم جایگاه تقوا نگاهی به تعریف تقوا خواهیم داشت.

تقوا از ماده "وقی یقی" از مصدر إتقاء می‌باشد که معنی اصلی آن "وقایة"

یعنی نگهداری و حفظ کردن می‌باشد.

در مورد تعریف اصطلاحی آن تعاریف مختلفی ذکر گردیده است که

مجموع این تعاریف، ارتباط مستقیم با معنی لغوی آن دارند.

منظور از تقوا حفظ و نگهداری نفس می‌باشد.

به منظور پرهیز از اطاله‌ی کلام چند تعریف از تعاریف مشهور تقوا

را ذکر می‌کنیم.

التقوی هی: أن تجعل بینک و بین ما حرّم الله حاجباً و حاجزاً.

تقوا عبارت است از این‌که بین خودت و بین آن‌چه خدا آن را حرام

 کرده است، مانع و پرده‌ای قرار دهی. یعنی نفس را از وقوع در گناه حفظ کنی.

التقوی هی: امتثال الأوامر و اجتناب النواهی.

تقوا عبارت است از فرمانبرداری و اجرای دستورات و خودداری و پرهیز

 از انجام آن‌چه نهی شده است. یعنی تربیت نفس به‌گونه‌ای که بتواند برخلاف

 آن‌چه مطلوب آن است رفتار کند.

التقوی هی: الخوف من الجلیل و العمل بالتنزیل و القناعة بالقلیل و الاستعداد

 لیوم الرحیل.

تقوا عبارت است از ترس از خداوند باعظمت و عمل به قرآن و راضی

و قانع‌بودن به اندک از روزی و رزق حلالِ و خود را آماده‌کردن

برای سفر آخرت.

در این زمینه ابن‌قیّم «رحمه الله» تعریفی جامع ارائه داده‌اند که با ذکر

 آن به تعاریف خاتمه می‌دهیم.

التقوی: حقیقتها العمل بطاعة الله ایماناً و احتساباً أمراً و نهیاً فیفعل

 ما أمر الله به ایماناً بالآمر و تصدیقاً بوعده و یترک ما نهی الله عنه

ایماناً بالناهی و خوفاً من وعیده.

حقیقت تقوا عبارت است از اجرای دستورات خدا و اطاعت از او در

اجرای دستورات و پرهیز از نواهی، اطاعتی که ریشه در قبول و پذیرش

 و اخلاص دارد. بنابراین انسان با تقوا، آن‌چه خداوند به آن امر کرده است

 را به اجرا می‌گذارد در حالی که به آمر (الله) ایمان دارد و وعده‌های خداوند

 را قبول دارد، و رها می‌کند و انجام نمی‌دهد آن‌چه خداوند آن را نهی کرده

 است، در حالی که به نهی‌کننده (الله) ایمان دارد و از وعید خداوند در مورد

 عِقاب و عذاب می‌ترسد.

انسان مؤمنی که در حوزه‌ی باورها قرار می‌گیرد و بر اساس رضایت و

 قناعت به ارکان ایمانی (خدا، رسولان، کتاب‌های آسمانی، قضا و قدر، قیامت

 و ملائکه) مؤمن می‌گردد، مطمئناً لازم می‌افتد که رفتارهای خود را بر اساس

 این باورها تنظیم کند.

توضیح بیشتر این است که ایمان به هر کدام از ارکان ایمان مقتضیاتی دارد که

 لازم است انسان مؤمن بر اساس آن زندگی کند. عمل کردن به آن‌چه اقتضای

 ایمان است و خودداری و بازداشتن نفس از عمل برخلاف مقتضای ایمان، تقوا

 نامیده می‌شود. وقتی ما به خداوند حکیم و علیم و سمیع ایمان می‌آوریم این ایمان

 باید در زندگی ما نقش داشته باشد.

ایمان به قیامت اگر در زندگی و تصحیح آن نقش داشت مفید است. اگر عامل

 وادارنده به عمل صالح و عامل بازدارنده از گناه بود ایمان واقعی است. تقوا یعنی

 جامه عمل پوشیدن به آن‌چه باور داریم.

 

 

تعریف تقوا در نهج البلاغه :

تقوا از رایجترین کلمات نهج البلاغه است.در کمتر کتابى مانند نهج البلاغه

 بر عنصر تقوا تکیه شده است،و در نهج البلاغه به کمتر معنى و مفهومى

 به اندازه تقوا عنایت شده است .تقوا چیست؟

معمولا چنین فرض مى‏شود که تقوا یعنى«پرهیزکارى»و به عبارت دیگر

 تقوا یعنى یک روش عملى منفى،هر چه اجتنابکارى و پرهیزکارى و

 کناره‏گیرى بیشتر باشد تقوا کاملتر است .



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 10:42 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

طبق این تفسیر اولا تقوا مفهومى است که از مرحله عمل انتزاع مى‏شود،ثانیا

 روشى است منفى،ثالثا هر اندازه جنبه منفى شدیدتر باشد تقوا کاملتر است .

به همین جهت متظاهران به تقوا براى اینکه کوچکترین خدشه‏اى بر تقواى

آنها وارد نیاید از سیاه و سفید،تر و خشک،گرم و سرد اجتناب مى‏کنند و از

 هر نوع مداخله‏اى در هر نوع کارى پرهیز مى‏نمایند .

شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است.

در زندگى سالم،نفى و اثبات،سلب و ایجاب،ترک و فعل،اعراض و توجه توأم

 است.با نفى و سلب است که مى‏توان به اثبات و ایجاب رسید،و با ترک و

اعراض مى‏توان به فعل و توجه تحقق بخشید .

کلمه توحید یعنى کلمه«لا اله الا الله»مجموعا نفیى است و اثباتى،بدون نفى

 ما سوا دم از توحید زدن ناممکن است.این است که عصیان و تسلیم،کفر

 و ایمان قرین یکدیگرند،یعنى هر تسلیمى متضمن عصیانى و هر ایمانى

 مشتمل بر کفرى و هر ایجاب و اثبات مستلزم سلب و نفیى است: فمن یکفر

 بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى  .

اما اولا پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و کفرها در حدود«تضاد»هاست.

پرهیز از ضدى براى عبور به ضد دیگر است،بریدن از یکى مقدمه پیوند

 با دیگرى است .

از این رو پرهیزهاى سالم و مفید،هم جهت و هدف دارد و هم محدود است

 به حدود معین.پس یک روش عملى کورکورانه که نه جهت و هدفى دارد

 و نه محدود به حدى است،قابل دفاع و تقدیس نیست .

ثانیا مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم

منطقى آن نیست.تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر

 تمرینهاى زیاد پدید مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف

 سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول

 و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود .

این حالت،روح را نیرومند و شاداب مى‏کند و به آن مصونیت مى‏دهد.انسانى

 که از این نیرو بى‏بهره باشد،اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ

بدارد چاره‏اى ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد،و چون

همواره موجبات گناه در محیط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محیط کنار

 بکشد و انزوا و گوشه‏گیرى اختیار کند .

مطابق این منطق یا باید متقى و پرهیزکار بود و از محیط کناره‏گیرى کرد و

 یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنارى گذاشت.طبق این منطق

هر چه افراد اجتنابکارتر و منزوى‏تر شوند جلوه تقوایى بیشترى در نظر

 مردم عوام پیدا مى‏کنند .

اما اگر نیروى روحانى تقوا در روح فردى پیدا شد،ضرورتى ندارد که محیط

 را رها کند،بدون رها کردن محیط،خود را پاک و منزه نگه مى‏دارد .

دسته اول مانند کسانى هستند که براى پرهیز از آلودگى به یک بیمارى مسرى،

به دامنه کوهى پناه مى‏برند و دسته دوم مانند کسانى هستند که با تزریق نوعى

 واکسن،در خود مصونیت به وجود مى‏آورند و نه تنها ضرورتى نمى‏بینند که

 از شهر خارج و از تماس با مردم پرهیز کنند،بلکه به کمک بیماران مى‏شتابند

 و آنان را نجات مى‏دهند.آنچه سعدى در گلستان آورده نمونه دسته اول است :

بدیدم عابدى در کوهسارى‏ 
قناعت کرده از دنیا به غارى‏ 
چرا گفتم به شهر اندر نیایى‏ 
که بارى بند از دل برگشایى؟ 
بگفت آنجا پریرویان نغزند 
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

نهج البلاغهتقوا را به عنوان یک نیروى معنوى و روحى که بر اثر ممارست

و تمرین پدید مى‏آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجى دارد و از آن جمله

پرهیز از گناه را سهل و آسان مى‏نماید،طرح و عنوان کرده است :

ذمتى بما اقول رهینة و انا به زعیم.ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من

المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات.

همانا درستى گفتار خویش را ضمانت مى‏کنم و عهده خود را در گرو گفتار

 خویش قرار مى‏دهم .اگر عبرتهاى گذشته براى یک شخص آینه قرار گیرد،تقوا

 جلو او را از فرو رفتن در کارهاى شبهه‏ناک مى‏گیرد. تا آنجا که مى‏فرماید :

الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى

 النار.الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة .

همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هواى نفس‏[قرار]دادن،مانند اسبهاى

 سرکش و چموشى است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از

 کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهاى خود را در آتش افکنند.

و مثل تقوا مثل مرکبهاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار

 است و آن مرکبها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى‏برند .

در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و مالکیت

 نفس است ذکر شده است.این خطبه مى‏گوید لازمه بى‏تقوایى و مطیع هواى نفس

بودن،ضعف و زبونى و بى‏شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانى و هواهاى

نفسانى است.انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است که از خود اراده و

اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست مى‏رود .

لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن

است،مانند سوار ماهرى که بر اسب تربیت شده‏اى سوار است و با قدرت و تسلط

کامل آن اسب را در جهتى که خود انتخاب کرده مى‏راند و اسب در کمال سهولت

 اطاعت مى‏کند .



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 10:42 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لیالیهم

و اظمأت هواجرهم.

تقواى الهى اولیاى خدا را در حمایت خود قرار داده،آنان را از تجاوز به حریم

 منهیات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار داده

است،تا آنجا که شبهایشان را بى خواب(به سبب عبادت)و روزهایشان را بى آب

(به سبب روزه)گردانیده است .

در اینجا على علیه السلام تصریح مى‏کند که تقوا چیزى است که پرهیز از محرمات

 الهى و همچنین ترس از خدا،از لوازم و آثار آن است.پس در این منطق تقوا نه

 عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا،بلکه نیرویى است روحى و مقدس که

این امور را به دنبال خود دارد .

فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنة و فى غد الطریق الى الجنة .

همانا تقوا در امروز دنیا براى انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر

 است و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است .

در خطبه‏156 تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحکم تشبیه فرموده که دشمن قادر

نیست در آن نفوذ کند .

در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى

که بر روح مى‏گذارد،به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى و احساس

 تنفر از گناه و پلیدى در فرد به وجود مى‏آورد .

نمونه‏هاى دیگرى هم در این زمینه هست و شاید همین قدر کافى باشد و ذکر

آنها ضرورتى نداشته باشد .

تقوا مصونیت است نه محدودیت

سخن در باره عناصر موعظه‏اى نهج البلاغه بود.از عنصر«تقوا»آغاز کردیم.

دیدیم که از نظر نهج البلاغهتقوا نیرویى است روحى،نیرویى مقدس و متعالى

 که منشأ کششها و گریزهایى مى‏گردد،کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق

حیوانى،و گریز از پستیها و آلودگیهاى مادى.از نظر نهج البلاغه تقوا حالتى است

 که به روح انسان شخصیت و قدرت مى‏دهد و آدمى را مسلط به خویشتن و

مالک«خود»مى‏نماید .

تقوا مصونیت است

در نهج البلاغه بر این معنى تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر

و زندان و محدودیت.بسیارند کسانى که میان«مصونیت»و«محدودیت»فرق

نمى‏نهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند،به خرابى حصار تقوا فتوا مى‏دهند .

قدر مشترک پناهگاه و زندان«مانعیت»است،اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان

 مانع بهره‏بردارى از موهبتها و استعدادها.این است که على علیه السلام مى‏فرماید :

اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزیز،و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع

اهله و لا یحرز من لجأ الیه.الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا .

بندگان خدا!بدانید که تقوا حصار و بارویى بلند و غیر قابل تسلط است،و بى‏تقوایى

 و هرزگى حصار و بارویى پست است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن

کس را که به آن پناه ببرد حفظ نمى‏کند.همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاکاریها

 بریده مى‏شود .

على علیه السلام در این بیان عالى خود گناه و لغزش را که به جان آدمى آسیب

 مى‏زند،به گزنده‏اى از قبیل مار و عقرب تشبیه مى‏کند،مى‏فرماید نیروى تقوا

 نیش این گزندگان را قطع مى‏کند .

على علیه السلام در برخى از کلمات تصریح مى‏کند که تقوا مایه اصلى

 آزادیهاست،یعنى نه تنها خود قید و بند و مانع آزادى نیست،بلکه منبع و

 منشأ همه آزادیهاست .

در خطبه 221 مى‏فرماید :

فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة .

همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است .

مطلب روشن است،تقوا به انسان آزادى معنوى مى‏دهد،یعنى او را از اسارت

 و بندگى هوا و هوس آزاد مى‏کند،رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را

 از گردنش بر مى‏دارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهاى اجتماعى را از

 بین مى‏برد.مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند،هرگز زیر

بار اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمى‏روند .

در نهج البلاغه درباره آثار تقوا زیاد بحث شده است و ما لزومى نمى‏بینیم درباره

همه آنها بحث کنیم.منظور اصلى این است که مفهوم حقیقى تقوا در مکتب

 نهج البلاغه روشن شود تا معلوم گردد که اینهمه تأکید نهج البلاغه بر روى

 این کلمه براى چیست .

در میان آثار تقوا که بدان اشاره شده است،از همه مهمتر دو اثر است:یکى روشن‏بینى

 و بصیرت،و دیگر توانایى بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شداید.و چون در

 جاى دیگر به تفصیل در این باره بحث کرده‏ایم و بعلاوه از هدف این بحث که روشن

کردن مفهوم حقیقى تقواست بیرون است،از بحث درباره آنها خوددارى مى‏کنیم .

ولى در پایان بحث«تقوا»دریغ است که از بیان اشارات لطیف نهج البلاغه

 درباره تعهد متقابل«انسان»و«تقوا»خوددارى کنیم .

     

           

           (( از دیدگاه استاد مطهری ))



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 10:41 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

تقوا، مهار مرکب نفس :

شهید مطهری، با بیان و تحلیلی دقیق از موارد کاربرد واژه تقوا در خطبه های

 نهج البلاغه، به شرح و توضیح ظرافت های موجود در کلام حضرت اشاره می کند

 و برداشتی حقیقی از معنای تقوا در نهج البلاغه را ارائه می دهد. از جمله، با ذکر

 بخشی از سخنان مولا علی علیه السلام از این کتاب انسان ساز درباره تقوا، این

 گونه توضیح می دهد:

[امام علی علیه السلام می فرماید:] همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار

هوای نفس قرار دادن، مانند اسب های سرکش و چموشی است که لجام از

سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت، اسب ها

 سوارهای خود را در آتش افکنند. و مَثل تقوا، مثل مرکب های رهوار و مطیع و

رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش، سوارهای خود

 را به سوی بهشت می برند.

در این خطبه، تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت

 نفس است، ذکر شده. این خطبه می گوید: لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن،

 ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای

 نفسانی است. انسان در آن حالت، مانند سوار زبونی است که از خود، اراده و اختیاری

 ندارد و این مرکب است که به هرجا که دلخواهش است، می رود. لازمه تقوا، قدرت

اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است؛ مانند سوار

ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلط کامل، آن اسب را در

 جهتی که خود انتخاب کرده، می راند و اسب در کمال سهولت، اطاعت می کند.

پیام متن:

1.کنترل و مالکیت بر نفس، تقویت قوای باطنی در برابر رذیلت های نفسانی و نیز

 شخصیت یافتن انسان، از آثار مهم تقوا به شمار می رود.

2.انسان بی تقوا انسان بی اراده و زبون و انسان با تقوی، نیرومند و صاحب اراده

است.

      

کلمه‌ی تقوا :

 

 از ماده‌ی «وقی» است که به معنای حفظ و     صیانت و نگهداری است در

 ترجمه‌های فارسی اگر این کلمه به صورت اسمی استعمال شود به     پرهیزگاری

 ترجمه می شود مثلا در ترجمه‌ی «هدی‌ للمتقین» گفته می شود: هدایت است

     برای پرهیزکاران. و اگر به صورت فعلی استعمال شود خصوصا اگر فعل امر

 باشد به معنای     خوف و ترس ترجمه می شود مثلا در ترجمه اتقوا… گفته

می شود از خدا بترسید. بنابراین     ترجمه‌ی صحیح کلمه تقوا «خود نگهداری» است

 که همان ضبط نفس است و متقین یعنی     خودنگهداران راغب درکتاب مفردات

القرآن می گوید: وقایه عبارت است از محافظت یک چیزی     از هر چه که به او

 زیان می رساند و تقوا یعنی نفس را در وقایه نگهداشتن. بنابراین     تقوا به معنای

 عام کلمه لازمه زندگی هر فردی است که می خواهد انسان باشد و تحت     فرمان

 عقل زندگی کند و از اصول معینی پیروی نماید. تقوای دینی و الهی یعنی اینکه

     انسان خود را آنچه از نظر دین و اصولی که دین در زندگی معین کرده خطا و

گناه و     پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود. حفظ

و صیانت خود از     گناه که نامش تقواست به دو شکل و دو صورت ممکن است

صورت بگیرد به تعبیر دیگر دو نوع     تقوا می توانیم داشته باشیم: تقوایی که

ضعف است و تقوایی که قدرت است. نوع اول     اینکه انسان برای اینکه خود

 را از آلودگی‌های معاصی حفظ کند از موجبات آنها فرار   کند و خود را همیشه

 از محیط گناه دور نگه دارد. نوع دوم اینکه در روح خود حالت وقوتی به

وجود می‌آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی می‌دهد که اگر فرضاً در

 محیطیقرار بگیرد که وسایل و موجبات گناه و معصیت فراهم باشد آن حالت

 و ملکه‌ی روحی او راحفظ می کند و مانع می شود که آلودگی پیدا کند. لازمه‌ی

اینکه انسانی حیات عقلی وانسانی داشته باشد این است که تابع اصول معینی باشد

و لازمه ی اینکه انسان از اصولمعینی پیروی کند این است که از اموری که با

هوا و هوس او موافق است ولی با هدف واصول زندگانی او منافات دارد پرهیز

کند ولی لازمه‌ی همه‌ی اینها این نیست که انساناجتناب کاری از محیط و اجتماع

را پیشه سازد. راه بهتر و عالی‌تر این است که انساندر روح خود ملکه و حالت

مصونیتی ایجاد کند که آن حالت حافظ و نگهدار او باشد. تقواو اثر بزرگ دارد:

 یکی روشن بینی و بصیرت است که در آیه ی 29 از سوره ی انفال میفرماید:

 ان تتقوا … یجعل لکم فرقانا یعنی اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند برایشما

مایه تمیز و تشخیص می دهد دیگری حل شدن مشکلات و آسان شدن کارها و

 بیرون آمدناز تنگناها و مصادیق است که در سوره ی طلاق آیه ی 4 می‌فرماید

و من یتق‌ا… یجعل کهمخرجاً‌ یعنی هر کس که تقوای الهی داشته باشد خداوند یک

 نوع آسانی در کار او قرارمی دهد.

 

مهمترین برنامه ای که قرآن و احادیث به ما معرفی می کنند تقوای الهی است.



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 10:36 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

     مفهوم تقوا در نهج البلاغه :

     

تقوا از رایج‌ترین کلمات نهج البلاغه است. در کمتر کتابى مانند نهج البلاغه بر عنصر

تقوا تکیه شده، و  در نهج البلاغه به کمتر معنى و مفهومى به اندازه تقوا عنایت شده

است. تقوا چیست؟

معمولاً چنین فرض مى‏شود که تقوا یعنى «پرهیزکارى» و به عبارت دیگر

 تقوا یعنى روش عملى منفى، هرچه اجتناب‌کارى و پرهیزکارى و کناره‏گیرى

 بیشتر باشد تقوا کامل‌تر است .

طبق این تفسیر اولاً تقوا مفهومى است که از مرحله عمل، انتزاع مى‏شود، ثانیاً

 روشى است منفى، ثالثاً هر اندازه جنبه منفى شدیدتر باشد تقوا کامل‌تر است ..

شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است.

در زندگى سالم، نفى و اثبات، سلب و ایجاب، ترک و فعل، اعراض و توجه

توأم است. مى‏توان به اثبات و ایجاب رسید، و با ترک و اعراض مى‏توان به

فعل و توجه تحققبخشید .

کلمه توحید یعنى کلمه «لا اله الا الله» مجموعاً نفیى است و اثباتى، بدون نفى

 ماسوا دم از توحید زدن ناممکن است .

مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم منطقى آن.

 تقوا در نهج‌البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرین‌هاى زیاد پدید

 مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید از

طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود .

در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و

مالکیت نفس است ذکر شده است. این خطبه مى‏گوید لازمه بى‏تقوایى و مطیع

 هواى نفس بودن، ضعف و زبونى و بى‏شخصیت بودن در برابر محرکات

 شهوانى و هواهاى نفسانى است. انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است

 که از خود اراده و اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش

 هست مى‏رود. لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه

 وجود خود بودن است، مانند سوار ماهرى که بر اسب تربیت شده‏اى سوار است

 و با قدرت و تسلط کامل آن اسب را در جهتى که خود انتخاب کرده مى‏راند و

اسب در کمال سهولت اطاعت مى‏کند .  

 

 

پیام متن:

1. معنای دقیق تقوا، خود نگه داری است؛ یعنی انسان، نفس خود را از

 هرچه غیر رضایت خداست، نگه دارد.

2. خواهش های نفسانی، بدون تقوی پیشگی کنترل نمی شود، و این خود،

 دلیل مهمی بر اهمیت تقوی است.

     

 

اهمیت تقوا:

انسانِ حیران و سردرگم، منهای وحی و هدایت ربّانی در بی‌بضاعتی عمیق

 قرار گرفته و در فرسنگ‌های دور از سعادت و خوشبختی واقع می‌شود. چرا

 که انسان با ترکیب دوگانه‌ی زمینی (وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طینٍ) سجده 7 و

 آسمانی  (وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی) حجر29 به رشد و تقویت و اشباع هر دو

 بُعد نیازمند است. هرگاه انسان به یکی از این دو جانب اهتمام داده و در

حق دیگری امهال ورزد، تصویری خنده‌آور از خود می‌سازد. سامان‌بخشی امور

 انسان جز از طریق وحی ممکن نیست. علت آن است که انسان در مسیر رشد

 و شکوفائی و رسیدن به سعادت و خوشبختی نیاز به ایمان دارد. ایمان به خدا و

 قیامت و سایر باورهای ایمانی نقش اساسی در ضبط و کنترل انسان، جهت‌دهی

استعدادها و تصحیح رفتار دارند. دسترسی به باورها و ارکان ایمان از میدان بُرد

 حواس، عقل و قدرت ادراک انسان خارج هستند. اسبابی که انسان را به شناخت

 دقیق این باورها بدون راهنمایی وحی رهنمون شود در اختیار انسان قرار داده

 نشده است. و از این‌جاست که خداوند در بخش هدایت تشریعی و ابتلائی

انسان را رها ننموده و خود عهده‌دار این هدایت گشته‌اند (إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى) لیل.

خداوندگارِ حکیم، به تناسب رشد انسانی و نیازمندی‌های وی در مراحل مختلف

 تاریخی، انسان را مخاطب مقداری مناسب از وحی و هدایت قرار داده و چون

بشریت به حدی از استعداد و رشد رسید که بتواند مخاطبِ آخرین وحی ربّانی

 باشد، خداوند قرآن را به عنوان آخرین نسخه‌ی شفابخش در اختیار او قرار داد.

قرآن آخرین کتاب آسمانی بر محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و سلم‌ـ آخرینِ

رسولان نازل گردید.

هدف اساسی از نزول بخش‌های فرود آمده از هدایت ربانی که در اختیار سایر

 پیامبران و امت‌هایشان قرار گرفته و همچنین آخرین بخش از این هدایت که

 در کامل‌ترین وجه خود بر پیامبر اسلام نازل گشته است، این بوده است که مخاطبین

 آن‌را تلقی نموده و به آن عمل کنند و زندگی خود را بر اساس آن تنظیم کنند.

طبیعت انسان، مُلهم بودن روان او به فجور و تقوی و مختار بودن او در انتخاب

 یکی از دو راه و وجود هواهای نفسانی و حضور شیطان در زندگی انسان‌ها

 سبب گشته تا همه‌ی مخاطبین کتاب‌های آسمانی منقاد و تسلیم نباشند، بلکه فقط گروهی

 که زمینه‌ی ترس و خشیت مؤمنانه در آنها ریشه دارد عاملین به این خطاب می‌گردند.



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 10:17 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

(فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى * سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى).9/10 أعلی

چنین آمادگی، اهلیت و لیاقتی که لازمه‌ی تلقی، فهم و عمل به اوامر خداوندی

 است تقوی نام دارد و به همین دلیل توصیه‌ی ثابت و اصیل خداوندی

به انسانیت در طول تاریخ انسان‌هایی دارای کتاب و امت اسلامی ـ "تقوا"

می‌باشد.

(وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ). نساء131

و شعار محوری دعوت رسولان در طول تاریخ رسالت نیز دعوت اقوامشان

به این امر بوده است.

(وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظّالِمینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ). 10/11شعراء

(کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 105/106 شعراء

(کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 123/124 شعراء

(کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ * ِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 160/161 شعراء

(کَذَّبَ أَصْحابُ اْلأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 176/177 شعراء

(وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ). 123/124 صافات

(وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).179 بقرة

     

      

چیستی تقوا :

 

تقوا به معنای حفظ و نگهداشت خویشتن از چیزی است که از آن می هراسد؛

از این رو بیش ترین کاربرد این واژه در زمان جاهلیت در حوزه جنگ و مباحث

 پیرامونی آن است. وقایه از جنگ و آسیب های احتمالی آن هدف اصلی مردمانی

 بود که هر آن در معرض خطر و هجوم اقوام و قبایل پیرامونی بوده اند.

 

آمادگی نظامی برای حفظ خود و جامعه از یورش های پیاپی، دغدغه اصلی

مردمان جاهلی بود. این گونه است که پیامبر(ص) در نخستین هشدار

باش های خویش از روش هشدارهای جنگی استفاده می کند. آن حضرت بر

کوهی بر می آید و به عنوان اطمینان، از آنان می پرسد که اگر خبری از هجوم

و یورش دشمن دهد آنان او را باور می کنند و برای دفاع و آمادگی نظامی، خود

 را مهیا می سازند که جواب مثبت آنها، پیامبر را بر آن می دارد که اعلام کند

هشدار باش وی نسبت به آخرت و خشم الهی همانند هشدارباش جنگی و یورش

دشمنان به خاک و مرز آنان است. در حقیقت همان گونه که انسان خود را در

 برابر دشمن ظاهری و دنیوی، آماده می کند و در برابر آن وقایه می گیرد،

 می بایست در برابر دشمن باطنی و خشم الهی نیز خود را در وقایه قرار دهد

و با این گونه آمادگی، از یورش و آسیب های احتمالی آن در امان بماند.

 

بدین ترتیب واژه وقایه و تقوا که در حوزه مسایل دنیوی و نگه داشت از

دشمن و یورش و آسیب های احتمالی آن بود، به حوزه مسایل فرامادی و

امور معنوی کشیده می شود و تقوا به مفهوم تازه ای خود را نشان می دهد.

 

تقوا در فرآیندی پیچیده از یک معنای مادی به معنای فرامادی سوق داده می شود

 و در شریعت اسلام و کاربرد قرآنی آن به معنای نگهداری نفس از هر چیزی

 می شود که موجب قرار گرفتن آدمی در برابر خشم الهی می گردد، برای

رسیدن به تقوا و سپری در برابر آتش خشم الهی و دوزخ، می بایست شخص

 خود را به هر چیزی که خدایش فرمان می دهد و یا باز می دارد و عمل کند

و در رفتار و کردار خویش آموزه های قرآنی را به دقت انجام دهد.

 

بنابراین تقوای الهی در مفهوم قرآنی افزون بر پرهیزگاری از گناه و امور باطل

 و نابهنجار، عمل به همه آموزه هایی است که قرآن و خداوند و پیامبرش(ص)

بدان فرمان داده اند.

 

     

نشانه های تقوا :

 

قرآن برای تقوا نشانه هایی در حوزه های روحی و روانی و مادی و معنوی بیان

 می کند که می توان از راه این نشانه ها به وجود پدیده ای معنوی در شخص به نام

پدیده تقوا دست یافت و او را به تقوا و متقی متصف کرد.

 

از جمله نشانه های تقوا در شخص، وجود آرامش و طمانینه در هنگام مصیبت

ها و سختی هاست. کسی که اهل تقواست، در هنگام بلایا و مصیبت ها که همه

را به آشوب می اندازد و آرامش را از آنان سلب می کند، چنان رفتار آرام

 از خود نشان می دهد که اشخاص دیگر نیز تحت تاثیر رفتار آرام او به آرامش

 دست می یابند. چنین انسان هائی خوف و ترسی ندارند و همواره به آسانی از

 کنار رخدادها می گذرند؛ زیرا منشأ همه امور را خداوند می دانند و به حکمت

 و فرزانگی خدا ایمان داشته و کارهایش را برپایه حکمت و خرد ارزیابی

می کنند. این گونه است که هرگز آرامش از ایشان دور نمی شود و آشوب و

 ترس به دل هایشان راه نمی یابد. (آل عمران آیه 125و 126و نیز اعراف آیه 35)

 

از دیگر نشانه های وجود تقوا در شخص می توان به دوری از انواع گناهان

بزرگ و کوچک و یا اصرار نکردن به حتی اشتباهات و گناهان کوچک

 اشاره کرد. از این رو شخص متقی در زندگی اجتماعی خویش همواره

از هتک و آبروریزی ساحت دیگران پرهیز دارد (هود آیه 78 و حجر آیه 67 تا 69)

 و به هیچ عنوان راضی نمی شود که دیگری را به زبان و عمل خویش بیازارد و

به اذیت و آزار دیگری رضایت دهد. (احزاب آیه 69و 70).

 

از تمسخر و استهزای دیگری اجتناب می ورزد (حجرات آیه 11و 12) از به

 کاربردن القاب زشت و یادکرد دیگران به نام های ناپسند خودداری می ورزد

 (همان) و نسبت به دیگران تکبر نمی کند و خود را برتر از ایشان نمی شمارد.

(آل عمران آیه 75و 76)



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 9:44 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

     

فواید تقوا:

تأمل در آیاتی که در بخش اهمیت تقوا ذکر شد، جایگاه تقوا را مشخص

می‌گرداند، دقت در مجموعه‌ای دیگر از آیات که در آن مدح و ستایش تقوا آمده است

 و اشاره به فوائد تقوا دارد، نیز می‌تواند اهمیت تقوا را برای ما صد‌چندان کند. پس

 با هم در این آیات تأمل کنیم.

· تقوا مقیاس و میزان تفاضل و برتری انسان‌هاست. (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ)

 13 حجرات

· بهترین توشه‌ی این دنیا تقوا می‌باشد. (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ

 اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ) 197 بقره  

· متقین دوستان حقیقی خداوند هستند. (إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ) 34 انفال  

· خداوند عمل متقین را قبول می‌کند. (إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ) 27 مائده

· باتقوایان اهلیت و شایستگی عمل به قرآن را دارند. (هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ

مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ) 138 آل عمران

· کسی می‌تواند در مقابل شیطان مقاومت کرده و از مکر شیطان در امان بماند

 که اهل تقوا باشد. (إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ

 مُبْصِرُونَ) 201 اعراف

· هر بنیان و تأسیسی که بر تقوا استوار نباشد، نابودشدنی است.(أَ فَمَنْ

أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا

 جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ) 109 توبه ·

 رفاه مادی و نزول برکات بر امت‌ها نیز به تقوای آنها ارتباط دارد. (وَ لَوْ

أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعیمِ * وَ

 لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ

مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ) 65/66 مائده

· خداوند با اهل تقوا همراهی می‌کند، آنها را دوست دارد و آنها را نصرت می‌دهد.

 (أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ) 36 توبه ـ (إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ)

128 نحل ـ (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ) 7 توبه

·  رزق و روزی پاک و رهایی از تنگناها و سختی‌ها نصیب متقین می‌شود. (وَ

مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ

 فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرًا) 2/3 طلاق

· برخورداری از تقوا به انسان قدرت می‌دهد حق را از باطل تشخیص دهد. (یا أَیُّهَا

 الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ

اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ) 29 انفال

· در آخرت نیز اهل تقوا هستند که از نعمت‌های خداوندی برخوردار می‌شوند،

 در باغ‌های بهشت وارد می‌شوند و به رضوان خداوندی می‌رسند.

(إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ * آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ)

 15/16 ذاریات

(إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ) 45 حجر

(إِنَّ الْمُتَّقینَ فی مَقامٍ أَمینٍ) 51 دخان

(إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ) 54 قمر

(إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازًا * حَدائِقَ وَ أَعْنابًا) 31/32 نبأ

     

          

ارزش تقوا :

 

 

در متون دینی ارزش فراوانی برای تقوا برشمرده تا حدی که کمتر

 موضوعی از موضوعات در حد اهمیت، به پایه آن می رسد و دلیل

 آن نیز روشن است چراکه هدف خلقت آدمی که همان سعادت و رشد

و کمال دنیوی و اخروی است به وسیله «تقوا» به دست می آید.
تقوا رئیس و سرسلسله اخلاق انسانی و اخلاق انبیاء شمرده شده است.

 در دو حدیث از امام علی(ع) این حقیقت منعکس شده است. ایشان

می فرمایند: «التقی رئیس الاخلاق» و در جای دیگر آمده است:

«علیک بالتقی فأنه خلق الانبیاء»
در زمینه فضایل معنوی، «تقوا» و «خویشتن داری» موفق به

کسب مدال های زرین و درخشانی گردیده و گوی سبقت را از

 دیگر مؤلفه های اخلاقی ربوده است علاوه بر آنچه گفته شد در

 احادیث دیگری از معصومین شاهد بیان گوشه ای دیگر از این

گوهر ارزشمند اخلاقی هستیم.
پیامبر اکرم(ص) تقوا را «رزق و روزی» می دانند که هرکسی

 که از آن بهره مند گردد خیر دنیا و آخرت نصیبش گشته است:

«من رزق فقد رزق خیر الدنیا و الآخره ».
آن حضرت در توصیه به جناب ابوذر تقوا را در رأس همه امور و

 سرآمد همه کارها معرفی می کنند و می فرمایند: «علیک بتقوی

الله فأنه الأمر کله»
و هنگامی که از امام علی(ع) از با فضیلت ترین کارها سؤال می شود

 امام انگشت تأکید خود را بر همین مسأله می گذارند: در تمثیلات و

 تشبیهات حدیثی نیز می توان زوایای دقیقی از مسأله تقوا و ارزش

آن را جستجو کرد.
ساختمان باشکوهی را تصور کنید که با نقشه ای دقیق، مصالح فراوان

 و تلاشی گسترده بنا شده است اما چون بر سرزمینی با خاک سست و

 بی استحکام قرار گرفته دیری نمی پاید که فرو می ریزد و نیز زراعتی

 را درنظر بگیرید که در شوره زار کشت شده که چون خاک مناسبی

ندارد و آب درست به آن نمی رسد به بار نمی نشیند، اعمال آدمی نیز

 چنین اند. بنیان کار خیر اگر بر سرزمین تقوا که محکم ترین سرزمین

 است بنا شود مستحکمترین ساختمان خواهد بود که طوفان های کبر

 و ریا، غفلت و هواپرستی و گناه آن را ویران نخواهد کرد.
ریشه درخت عمل آدمی اگر در کشتزار تقوا زرع شود هیچگاه بی آب

 نخواهد شد و بی ثمر نخواهد ماند بلکه سرزمین تقوا سرزمینی با آب

فراوان و خاک حاصلخیز است. آنچه گفته شد تفسیر کوتاه حدیثی پرمغز

 از مولاعلی(ع) است که نقش تقوا را در رشد عمل آدمی ذکر کرده اند:

 «لا یهلک علی التقوی سنخ اصل ولا یظما علیها زرع قوم»
سخن در باب ارزش و اهمیت تقوا بسیار است که با توجه به مجال اندک

 این نوشتار که رسالت اصلی آن تبیین مفصل تر آثار و ثمرات تقوا است

به همین کوتاه سخن بسنده می کنیم.



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 9:43 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

     

قرآن و مسأله دوری از گناه :

 

در قرآن بسیار از تقوا و دوری از گناه، سخن به میان آمده، و گاهی با

 بیان مجازات

 سخت مجرمان و اهل گناه، و زمانی با بیان آثار درخشان دوری از گناه،

 با تعبیرهای

 گوناگون که به بعضی از آن ها قبلاً اشاره شد انسان ها را به سوی تنفّر

 از گناه

فراخوانده است، از جمله در سوره شمس نود و یکمین سوره قرآن، یازده

سوگند یاد نموده برای این مطلب که: «قد افلح من زکّاها ـ و قد خاب من دسّاها؛

(14)که قطعاً هر کس روح و روانش را با دوری از گناه، پاک نموده رستگار

 شده است، و آن کس که روح و روانش را با گناه آلوده نموده، نومید و محروم

 و تیره بخت گشته است.»

قابل توجه این که واژه معصیت که در دعای مورد بحث آمده(و بعد المعصیة) در

 اصل به معنی عصیان و سرپیچی و خروج از فرمان خدا است که انسان را از

مرز بندگی خدا خارج می سازد، و تحت سیطره شیطان قرار داده و عامل

 گناهان می شود، این واژه با تعبیرات گوناگون 33 بار در قرآن آمده است.

 از جمله می فرماید: «و من یعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً؛و هر

کس نافرمانی خدا و رسولش

کند، دچار گمراهی آشکاری شده است.» و در مورد دیگر می فرماید: «و من

 یعض اللّه و رسوله فانّ له نار جهنّم خالدین فیها؛ و هر کس نافرمانی خدا و

رسولش کند، آتش دوزخ از آن او است و جاودانه در آن می ماند.» و در مورد

 کیفر در بدری و ذلّت و خواری یهودیان می فرماید: «ذلک بما عصوا و کانو

 یعتدون ؛ این کیفرهای شدید برای یهودیان از آن جهت است که معصیت خدا

نموده و به حدود قوانین الهی تجاوز نمودند.»

این تعبیرات بیانگر آن است که قرآن با هشدارهای مکرر، پیروان خود را

به دوری از گناه و پرهیز از سرپیچی از فرمان خدا، و نجات از بازتاب شوم

و سخت گناه فرا می خواند، و گناه را آفت ویرانگر و عامل بلاها و عذاب های

 دنیا و آخرت می داند.

 

 

 پرهیز از کوچک شمردن گناه :

 

یکی از عواملی که انسان را به سوی گناه سوق می دهد، کوچک شمردن گناه

است، و گاهی با تقسیم گناه به صغیره و کبیره، بعضی را فریب می دهد که پس

 ارتکاب گناهان صغیره چندان مهم نیست، غافل از آن که گناه به معنی فرمان

خدا را زیر پا گذاشتن و فرمان شیطان را روی چشم نهادن است، و چنین کاری

 بسیار بزرگ و خطرناک است، و مسأله صغیره و کبیره امری نسبی است،

 یعنی بعضی از گناهان نسبت به بعضی دیگر کوچک ترند، و گرنه هر گناهی

 ذاتاً بزرگ و خطیر است و حتماً باید از آن دوری جست. وانگهی کوچک

شمردن گناه موجب تبدیل آن به گناه بزرگ می شود. چرا که به عنوان مثال

اگر کسی سنگی به سوی ما پرتاب کرد، ولی بعداً پشیمان شد و عذرخواهی

کرد، شایسته است که او را ببخشیم، ولی اگر سنگ ریزه ای به ما بزند، و

در مقابل اعتراض بگوید این که چیزی نیست، بی خیالش. او را نمی بخشیم،

 زیرا این کار از روح استکباری او پرده بر می دارد، و بیانگر آن است که

او گناهش را کوچک می شمرد، از این رو امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «اشد

ّ الذّنوب ما استهان به صاحبه ؛ بدترین گناهان آن است که صاحبش آن را

کوچک و سبک بشمرد.» و امام سجاد(ع) از خطرناک بودن کوچک شمردن

گناه به خدا پناه می برد، و در ضمن دعا عرض می کند: «اللّهم اعوذ بک...

من الاصرار علی المأثم و استصغار المعصیة ؛ پروردگارا! به تو پناه می برم

از اصرار بر گناهان، و کوچک شمردن گناه.»

و به طور کلی از گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) فهمیده می شود که گناهان

 صغیره در چندین مورد به گناه بزرگ تبدیل می گردد، مانند:

 1ـ اصرار بر صغیره

 2ـ کوچک شمردن گناه.

 3ـ اظهار خوشحالی هنگام گناه

 4ـ گناه از روی طغیان

 5 ـ مغرور شدن به مهلت الهی هنگام گناه

 6ـ تظاهر به گناه

 7 ـ گناه افراد با شخصیّت

 8 ـ عزم بر تکرار گناه صغیره

 9ـ رضایت به گناه دیگران. و باید توجه داشت که همین گناهانی که ما آنها

را کوچک می پنداریم، انباشته شدن آنها می تواند بزرگترین خطرها را بیافریند.

 

 

 مانند آن که قطره هایی از بنزین را در ظرفی جمع کنیم و آن را با خود

حمل نماییم، که جرقّه ای کافی است تا فاجعه ای ایجاد کند، برای تجسّم

این مطلب، امام صادق(ع) از مثال عملی پیامبر(ص) بهره گرفت، فرمود:

 روزی پیامبر(ص) با همراهان خود در سرزمین بی آب و علفی فرود آمد،

در آنجا به آنها فرمود: «بروید هیزم جمع آوری کنید، تا با آن آتش روشن کنیم

 و غذا بپزیم.» یاران عرض کردند: اینجا سرزمین خشکی است و هیچ گونه

هیزم در آن نیست، پیامبر(ص) فرمود: بروید هر مقدار که می توانید جمع کنید.

 آنها رفتند و هر کدام مختصری هیزم یافته و آوردند و روی هم ریختند، و

هیزم زیادی انباشته شد، پیامبر(ص) با نگاه به آن هیزم به همراهان فرمود:

«هکذا تجتمع الذّنوب؛ گناهان این گونه روی هم انباشته می گردند.» آنگاه

 فرمود: «ایّاکم و المحقّرات من الذّنوب... ؛ از گناهان حقیر و ریز بپرهیزید

که همه آنها ثبت و جمع می گردد...»

امام کاظم(ع) در ضمن گفتاری فرمود: «لاتستقلوا قلیل الذّنوب، فانّ قلیل

 الذّنوب تجتمع حتّی یکون کثیراً ؛ گناهان کوچک و اندک را کم نشمرید،

زیرا همان ها انباشته شده و بسیار می شوند.» و امام حسن عسکری (ع)

 فرمود: «از گناهان نابخشودنی این است که انسان بگوید: کاش مرا به

غیر از این گناه مجازات نکند.» چرا که این تعبیر بیانگر کوچک شمردن گناه است.



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 9:42 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin