فرهنگی ،مذهبی
روز یازدهم و حداقل از روز دوازدهم , به عنوان یک گروه امر به معروف و نهى از منکر در آمدند , و تا پایان این ماجرا هر جا که بودند , امر به معروف و نهى از منکر کردند . آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده در نیامدند . آنها هم مثل خود اباعبدالله , پایان کار را زنده ماندن یا کشته شدن نمى دانستند که بگویند مطلب این بود که حسین زنده بماند و به خلافت برسد یا حداقل در گوشه اى برود و زندگى کند , پس حالا که حسین کشته شده , مطلب تمام شد . نه , آنها دنبال همان هدف حسینى بودند . و جالب توجه است وضع اهل بیت پیغمبر ! و راستى وقتى انسان اینها را تجزیه و تحلیل مى کند , در مقابل این عظمت و زیبائى , در مقابل این قوت , در مقابل این قدرت روح , در مقابل اینهمه ایمان و یقین , در مقابل اینهمه شجاعت روحى , غرق در حیرت مى شود و جز اینکه در مقابل آنها سر تعظیم فرود آورد کار دیگرى نمى تواند بکند . تا آخرین لحظه تبلیغ کردند , نهى از منکر و امر به معروف کردند , دعوت به اسلام کردند . یعنى کسى آنها را نمى شناخت, و اگر هم مى شناختند , به صورتهاى بسیار زشتى مى شناختند . ولى ببینید اهل بیت پیغمبر چه کردند ؟ ! فقط یک نمونه اش را عرض مى کنم و بعد وارد مطالب دیگرى مى شوم . چگونه برگزار کردند . روز یازدهم جلادهاى ابن زیاد مى آیند اهل بیت را سوار شترهاى بى جهاز مى کنند و یکسره حرکت مى دهند , و اینها شب دوازدهم را شاید تا صبح یکسره با کمال ناراحتى روحى و جسمى , طى طریق مى کنند . فردا صبح نزدیک دروازه کوفه مى رسند . دشمن مهلت نمى دهد . همان روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر کوفه مى کنند . ابن زیاد در دار الاماره خودش نشسته است . یک مشت اسیر , آنهم مرکب از زنان و یک مرد که در آنوقت بیمار بود . لقب بیمارى براى حضرت سجاد ( ع ) فقط در میان ما ایرانیها پیدا شده است . نمى دانم چطور شده است که فقط ما این لقب را مى دهیم : امام زین العابدین بیمار ! ولى در زبان عرب هیچوقت نمى گویند على بن الحسین المریض ( یا المراض ) . این لقبى است که ما به ایشان داده ایم . ریشه اش البته همین مقدار استکه در ایام حادثه عاشورا , امام على بن الحسین سخت مریض بود . مریضى که حتى به زحمت مى توانست حرکت کند و روى پاى خود بایستد و با کمک عصا مى توانست از بستر حرکت کند . در همان حال امام را به عنوان اسیر حرکت دادند . چون احساس مى کردند که امام بیمار و مریض است و ممکن است نتواند خودش را نگهدارد , پاهاى حضرت را محکم بستند . غل به گردن امام انداختند , با این حال اینها را وارد شهر کوفه کردند . دیگر کوفتگى , زجر , شکنجه به حد اعلا است .معمولا وقتى مى خواهند از یک نفر مثلا به زور اقرار بگیرند , یا اعصابش را خرد کنند , اراده اش را در هم بشکنند , یک بیست و چهار ساعت , چهل و هشت ساعت به او غذا نمى دهند , نمى گذارند بخوابد , هى زجرش مى دهند .
کشته شدن اباعبدالله , از یک نظر براى آنها آغاز کار بود نه پایان کار . و چقدر زیبا
محبت و بلکه معرفت على ( ع ) و اهل بیت پیغمبر اساسا در همه شام وجود نداشت .
مى دانیم که روز عاشورا , وضع به چه منوال بود , و شب یازدهم را اهل بیت پیغمبر
( هر کسى در عمرش مریض مى شود . کیست که در عمرش مریض نشود ؟ ) مریض بسترى بود ,
امام را بر شترى که یک پالان چوبى داشت و روى آن حتى یک جل نبود , سوار کردند .
By Ashoora.ir & Night Skin