فرهنگی ،مذهبی
ب. شرک در خالقیت یگانه اصل جهان می شناختند اما برخی مخلوقات او را با او در خالقیت شریک می شمردند. مثال: می گفتند خداوند مسؤول خلقت شرور نیست، شرور آفریده بعضی از مخلوقات است . شرک در ربوبیت یعنی اینکه آدمی موجودی غیر از خداوند را به طور مستقل دارای شان تدبیر، اصلاح و تنظیم امور بخشی از عالم بداند به عبارت دیگر ممکن است با پذیرفتن توحید ذاتی، معتقد شود که خداوند، با آفرینش یک یا چند موجود، دیگر نقشی در آفرینش سایر مخلوقات و تدبیر آنها ندارد زیرا این امور بوسیله کسانی انجام می پذیرد که خودشان واجب الوجود نیستند اما در ایجاد و تدبیر سایر پدیده ها مستقل هستند و نیازی به خدای متعال ندارند که عموم مشرکان عربستان در عصر ظهور اسلام دچار چنین شرکی بوده اند . کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در " خالق " نبود، شرک در " رب " بود. می دانیم که در میان افراد بشر گاهی کسی مؤسسه ای را بوجود می آورد ولی اداره آن را به دیگری واگذار می نماید، یا در اداره آن مؤسسه، خودش با دیگران بطور مشترک دست در کار می شود. عقیده مشرکین درباره خدا و جهان و در اداره جهان به این شکل بود. قرآن کریمبسختی با آن مبارزه کرد و مکرر اعلام نمود که برای خدا شریکی نیست نه در خالقیت و نه در ربوبیت، او به تنهایی، هم پدید آورنده جهان است و هم تدبیر کننده آن، ملک و پادشاهی جهان اختصاص به او دارد و او رب العالمین است. بر حسب تاریخ آنچه در ایرانقدیم وجود داشته، اعتقاد به دو مبدأ و دو آفریدگار بوده است نه دوگانه پرستی، یعنی ایرانیان، قائل به شرک در خالقیت بوده اند نه شرک در عبادت. مطرح نمی شود. شرک در صفات مخصوص برخی اندیشمندان است که در این گونه مسائل می اندیشند، اما صلاحیت و تعمق کافی ندارند. اشاعره از متکلمین اسلامی دچار این نوع شرک شده اند. این نوع شرک نیز شرک خفی است و موجب خروج از حوزه ی اسلام نیست. سؤال مورد بحث این است که صفات ذاتى خداوند با ذات الهى چه نسبتى دارند؟ و نحوه ى تحقق و واقعیت آن ها چگونه است؟ آیا همان گونه که از نظر لفظ و مفهوم با ذات مغایرت دارند، و هر یک از آن ها مغایر با دیگرى است، از نظر واقعیت و مصداق نیز چنین اند، یا این که تغایر آن ها مربوط به لفظ و مفهوم است، اما از نظر واقعیت و مصداق، عین ذات و عین یکدیگرند؟ قول به عینیت صفات الهی با ذات او همان توحید صفاتى، و قول به زیادت و مغایرت صفات الهی با ذات او همان شرک صفاتى خواهد بود. فلاسفه ى اسلامى و متکلمان امامیهو معتزلهو خوارجو عده اى از اهل سنت، قایل به عینیت صفات با ذات اند، و اشاعره و ماتریدیه، صفات ذاتى را زاید بر ذات و قدیم و ازلى مى دانند، و به کرامیه)پیروان محمدبن کرام سیستانى، متوفاى 255 هـ) نسبت داده شده است که صفات را زاید بر ذات خداوند و حادث مى دانستند. در احادیث ائمه معصومین علیهم السلام نیز بر عینیت صفات ذاتى خداوند با ذات الهى تأکید شده، و اعتقاد به زیادت به شدت مردود اعلان شده است. امامیه، اکثریت مرجئه، زیدیهو گروهى از اهل حدیث و خوارج نیز همین نظریه را برگزیده اند؛
آرى. گفتم: یکى از دوستداران شما اهل بیت بر این عقیده است که خداوند از ازل به واسطه ى صفت شنیدن، شنوا، و به واسطه ى صفت بینایى بینا، و به واسطه ى صفت دانایى، دانا، و به واسطه ى توانایى، توانا بوده است (این همان نظریه اى است که ابوالحسن اشعرى پذیرفت). امام (ع) با شنیدن این سخن به خشم آمده فرمود: «من قال ذلک و دان به فهو مشرک و لیس من ولایتنا على شیء، إن الله تعالى ذات علامة، سمیعة، بصیرة، قادرة؛ هر کس این عقیده را برگزیند به شرک گراییده، و از ولایت (حقیقى) ما بهره اى ندارد، به درستى که خداوند ذاتى است آگاه، شنوا، بینا و توانا. از امام رضا (ع) شنیدم که مى فرمود: «لم یزل الله تبارک و تعالى علیما، قادرا، حیا، قدیما، سمیعا، بصیرا؛ خداوند پیوسته دانا، توانا، زنده، قدیم، شنوا و بینا بوده است». به او گفتم: «ان قوما یقولون: انه عزوجل لم یزل عالما بعلم، و قادرا بقدرة، و حیا بحیاة، و قدیما بقدم، و سمیعا بسمع، و بصیرا ببصر؛ گروهى مى گویند خداوند پیوسته به واسطه ى دانایى، دانا به واسطه ى توانایى توانا، به واسطه ى حیات زنده، به واسطه ى صفت قدیم، قدیم، به واسطه ى شنوایى، شنوا، و به واسطه ى بینایى، بیناست». امام (ع ) فرمود: «هر کس چنین اعتقادى داشته باشد خدایان دیگرى را با خدا برگزیده است، و بر ولایت ما نیست. خداوند پیوسته به لحاظ ذات خود (نه صفات زاید بر ذات) دانا، توانا، زنده، قدیم، شنوا و بینا بوده است و برتر است از آنچه مشرکان و تشبیه گرایان مى گویند». البته مقصود از شرک و الحاد در احادیث اهل بیت علیهم السلام که به قایلان به زیادت صفات بر ذات نسبت داده شده است، شرک و الحاد بدان معنا نیست که احکام فقهى مشرک و ملحد بر آن مترتب گردد، بلکه مقصود شرک در مقابل معناى دقیق و عمیق توحید است، که موضوع احکام فقهى نخواهد بود. چنان که روش و سیره ى عملى ائمه ى اهل بیت علیهم السلام نیز گواه روشن بر این مدعاست . یا خورشید یا درخت یا دریا رامی پرستیده اند. این نوع از شرک فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است. از جنبه توحید عملی هر نوع توجه معنوی به غیر خداوند یعنی توجهی که از طریق چهره و زبان توجه کننده و چهره و گوش ظاهری شخص مورد توجه، نباشد بلکه توجه کننده بخواهد نوعی رابطه قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجه خود سازد و به او توسل جوید و از او اجابت بخواهد همه اینها شرک و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است . بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است، همان شرک جلی است. کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد . آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید: «بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا، دستورات مرا که از جانب خداست پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد». اگر به آیات قرآن که بر تو نازل مى شود، ایمان نیاورند تعجب نکن چرا که آنها به آیات آفرینش و خلقت که از هر سو آنان رااحاطه کرده نیز ایمان نیاورده اند! در آیه بعد اضافه مى کند که آنها هم که ایمان مى آورند، ایمان اکثرشان خالص نیست، بلکه آمیخته با شرک است : «و ما یؤمن اکثر هم بالله الا و هم مشرکون؛ و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند جز اینکه [با او چیزى را] شریک می گیرند ممکن است خودشان چنین تصور کنند که مؤمنان خالصى هستند، ولى رگه هاى شرک در افکار و گفتار و کردارشان غالبا وجود دارد. ایمان تنها این نیست که انسان اعتقاد به وجود خدا داشته باشد بلکه یک موحد خالص کسى است که غیر از خدا، معبودى به هیچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر کارش براى او انجام پذیرد، قانونى جز قانون خدا را به رسمیت نشناسد، و طوق بندگى غیر او را بر گردن ننهد و فرمانهاى الهى را خواه مطابق تمایلاتش باشد یا نه، از جان و دل بپذیرد، و بر سر دو راهیهاى خدا و هوى، همواره خدا را مقدم بشمرد، این است ایمان خالص، از هر گونه شرک، شرک در عقیده، شرک در سخن و شرک در عمل .
مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 91-93 و 100-98 مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 294 و 79 جمعی از نویسندگان- معارف اسلامی 1و2- نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها- چاپ دهم مثل همان بت پرست های عربستان یا ستاره پرستان یا خورشیدپرستان یا انسان پرست ها، یا آتش پرست ها که در دنیا بوده اند، و واقعا انسان یا ستاره یا آتش یا خورشید و یا دریا را پرستش می کرده اند. مشرکین از نظر قرآن کریم با سایر غیر مسلمانان یعنی افراد موحد و خداپرست مخصوصا آنها که به یکی از ادیان آسمانی که ریشه ای دارد معتقدند، حسابشان فرق می کند. مشرک از نظر روابط مسلمان با غیر مسلمان یک وضعی دارد و غیر مشرک که در قرآن آنها را اهل کتاب می گویند وضع دیگری دارد . برای پاسخ به این سوال بهتر است که ملاک و معیاری را برای شما تعریف کنیم تا خود با داشتن آن معیار ، بتوانید مصادیق مختلف و گوناگون شرک را تشخیص دهید . زیرا اگر برای شما 100 یا 1000 مورد را مثال بزنیم باز تمام مصادیق شرک را بیان نکرده و استقرائی ناقص انجام داده ایم . اما با دادن یک ملاک و تعریف جامع ، می توان تمامی انواع شرک را در زندگی و غیره شناسایی کرد . علماء اخلاق درمورد شرک فرموده اند: و شرک دو نوع است: جلى - خفى امّا شرک جلى بت پرستى است، و باقى همه شرک خفى می باشد. توضیح اینکه شرک آن است که غیر حق را در امور موثر بداند و مطابق آن نگاه نیز عمل کند . این بهترین ملاک شناخت انواع شرک است یعنی توجه به غیر حق تعالی و صاحب اثر دانستن آنها . البته باید دانست که شرک تشکیکی بوده و دارای مراتب است به این معنی که شدید و ضعیف دارد . بالاترین مرتبه آن ، اعتقاد به خدایی غیر از اله العالمین است . که بت پرستی یکی از مصادیق آن می باشد و مراتب پایین آن ریا و سمعه است ، تا جایی که از در یک روایت آمده است : شرک از رد پای مورچه روی سنگ سیاه در دل شب مخفی تر است . (نقطههاىآغازص417) یعنی می خواهد برساند ، که برخی از موارد شرک ،به قدری خفیف و کوچک است به سختی قابل تشخیص است . در مقابل شرک اخلاص می باشد ، یعنى پاک کردن اعمال ، از هر چیزى که غیر او باشد و با او در آمیخته باشد، اخلاص آن است که هر چه گوید و کند، نزدیکی به خداى تعالى باشد و تماما خاص خالص برای او بوده و هیچ غرضى دیگر ازاغراض دنیوى و اخروى با آن نیامیزد «الاا للّه الدین الخالص». و مقابل اخلاص آن است که غرض دیگر با آن آمیخته شود ، مانند حب جاه و مال، یا طلب نیکنامى، یا طمع ثواب آخرت، یا از جهت نجات و رستگارى از عذاب دوزخ، و این ها همه از باب شرک می باشد. نوافل شبانه روزى و نماز شب و روزههاى سنتى را به جا نیاورد ، اما در حضور مردم رغبت به این افعال داشته باشد . 16) حتی بلند گفتن تسبیح و تهلیل در مجالس. و همچنین در عیادت بیماران و مشایعت جنازه به قصد ریا. و یا اینکه درمجلس تعزیه یا ذکر مصیبت ، گریه به او دست دهد واشک خود را پاک نکند به قصد آنکه مردم او را ببینند، و امثال اینها. 17) همچنین است بی اعتمادی به خدا و اعتماد به غیر . 18) و از دیگر مصادیق شرک که در روایات هم به آن اشاره شده است، فال بد زدن است ، فرموده اند : طیره شرک است. فال بد زدن این است که مثلا صبح که از خانه خارج شد ، یکی از همسایگان را که از او خوشش نمی آید بیبند و با خود بگوید امروز روز نحسی برای من خواهد بود . 19) کسی که ظاهر و باطنش یکی نباشد شرک است . 20) همچنین خود بینی و خود خواهی شرک است . 21) چرخواندن انگشترى در دست براى یاد ماندن چیزى، از شرک خفى محسوب شده است. 22) خود نمائى و میل به شهرت نیز از مصادیق شرک می باشد 23) هر گاه در دل انسان ذرهاى از محبت بمدح و ستایش و بغض مذمت باقى مانده باشد چنین کسى نباید بخلاصى از جمیع وجوه این شرک اطمینان داشته باشد. در آخر مناسب می دانیم مطلبی راکه امام خمینی (ره) در شرح چهلحدیث ص49 طرح ننموده اند را اینجا بیاوریم : (مثلا تحصیل علم دیانت، که از مهمات اطاعات و عبادات است، انسان گاهى مبتلا مىشود در این عبادت بزرگ به ریا، در صورتى که خودش هم ملتفت نیست، به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس. انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا و فضلا مطلب مهمى را حل کند به طورى که کسى دیگر حل نکرده باشد، و خود او متفرد باشد به فهم آن، و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج است، و هر کس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در بین جمعیت خجل و سرافکنده کند، و حرف خود را، حق یا باطل، به حلق خصم فرو ببرد، و بعد از غلبه یک نحو تدلل و فضل فروشى در خود ادراک مىکند، اگر یکى از رؤسا هم تصدیق آن کند نور على نور مىشود. بیچاره غافل از آنکه اینجا در نظر علما و فضلا موقعیت پیدا کرده، ولى از نظر خداى آنها و مالک الملوک همه عالم افتاد، و این عمل را به امر حق تعالى وارد سجّین کردند. در ضمن، این عمل ریایى مخلوط به چندین معصیت دیگر هم بود، مثل رسوا کردن و خوار نمودن مؤمن، اذیت کردن برادر ایمانى، گاهى جسارت کردن و هتک کردن از مؤمن، که هر یک از آنها از موبقات و براى جهنمى کردن انسان خود مستقلاند. اگر نفس. باز دام کید خود را بیفکند و به تو بگوید که مقصود من معلوم شدن حکم شرعى است و اظهار کلمه حق است، که از افضل طاعات است، نه اظهار فضیلت و خودنمایى، در باطن خود از او استفسار کن که اگر این حکم شرعى را رفیق و همدرجه من مىگفت و او حل این معضله را مىکرد و شما در آن محضر مغلوب شده بودید، آیا به حال شما فرقى نمىکرد؟ اگر چنین است، تو در این دعوى صادق هستى. اگر باز از کید و مکرش دست نکشد و بگوید اظهار حق چون فضیلت دارد و ثواب پیش حق دارد، من مىخواهم به این فضیلت نایل گردم و دار ثواب اللَّه را تعمیر کنم، به او بگو اگر فرض شود که عین آن فضیلت را خداوند به شما عنایت کند در صورت مغلوبیت و تصدیق حق، آیا باز طالب غلبه هستى؟ پس، اگر رجوع به باطن ذات خود کردید دیدید باز مایل به غلبه هستید و اشتهار پیش علما به علم و فضل و این بحث علمى براى حصول منزلت بود در قلوب آنها، پس شما بدانید که در این بحث علمى، که از افضل طاعات و عبادات است، مرائى هستید، و این عمل شما، به حسب روایت شریف کافى، در سجّین است و شما مشرک به خدا هستید. این عمل براى حب جاه و شرف است، که به حسب روایت از دو گرگ که در گله بى چوپان رها شود ضررش بیشتر است به ایمان«». پس شما که اهل علم و متکفل اصلاح امتى و راهنماى آخرت و طبیب امراض نفسى، لازم است اوّل خود را اصلاح نمایى و مزاج نفس خود را سالم کنى تا از جمله عالمان بىعمل، که حالش معلوم است، نباشى. خداوندا، دل ما را از کدورت شرک و نفاق پاک فرما، و آیینه قلب ما را از زنگا ر حب دنیا، که منشأ این همه امور است، صافى فرما، و با ما همراهى فرما، و از ما بیچارههاى گرفتار هواى نفس و حب جاه و شرف دستگیرى کن حال با داشتن این ملاک ، ما بنا به در خواست شما مواردی را نیز به عنوان مثال اینجا می آوریم تا نمونه ای برای شناخت مصادیق دیگر باشد : 1) از علامات وجود این شرک (خفی) در انسان اینست که اگر کسى او را در حال عبادت دید نشاطش افزون شود نمىگویم اگر کسى او را در حال عبادت دید عبادتش را بیشتر کند ( این که روشن است که ریا و شرک می باشد) بلکه حتی اگر نشاطش زیادتر شود، شرک است. 2) علامت دیگر اینکه هر گاه عبادتهاى پنهانیش آشکار شود قلبش احساس راحتى کند و روحش لذت ببرد . 3) همچنین گفته شده که از نشانههاى وجود این شرک در وجود انسان اینست که انسان بواسطه اعمالش خود را برتر از کسانیکه آن اعمال را بجاى نمىآورند ببیند و از مردم توقع اکرام و مسامحه در معامله با او را داشته باشد. 4) همچنین کسانى که در عبادتشان رضایت خدا و ستایش مردم را توأما مىخواهند ، در عبادشان مشرکند . در روایتی است که از رسول خدا سوال شد: یا رسول اللّه شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریا وفرمود: هر ریایى شرک است بدرستى که هر کس براى مردم عمل کند ثوابش بر مردم است و هر کس براى خدا عمل کند پاداشش بر خداست. و باز آن بزرگوار در تفسیر آیه شریفه «فَمَنْ کانَ یَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صالِحا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَدا» باز چنین مىفرماید: گاهى انسان عملى نیک انجام مىدهد ولى نه براى رضاى خدا بلکه میل دارد مردم بشنوند و او را بستایند، این شخص همان کسى است که در عبادت پروردگارش شرک ورزیده است. 5) از موارد شرک ، ریا در اصول عقاید و معارف الهیه است که از جمیع اقسام ریاها سختتر و عاقبتش از همه بدتر و ظلمتش از تمام ریاها بیشتر و بالاتر است. صاحب این ریا ،براى اینکه در قلوب مردم رتبه و منزلت پیدا کند اظهارآن عقاید را مىکند. که این ریا باعث مىشود که نور ایمان از قلبش کم کم خارج شود، و ظلمت کفر به جاى آن در قلب وارد شود، زیرا که این شخص گرچه در اوّل امر مشرک است به شرک خفى، زیرا که معارف الهیه و عقاید حقه را که خالص باید باشد از براى خدا به مردم تحویل داده و غیر را در آن شرکت داده است . 6) از جمله آن موارد این است که انسان غیر خدا را در رفع حوائجش موثر بداند . 7) برخی از بزرگان عباداتی را که برای زسیدن به بهشت و نعمت های اخروی باشد را از جمله شرک در عبادت برشمرده اند . امام خمینی (ره) می فرمایند : (تعریف جامع شرک در عبادت، که تمام مراتب آن را شامل گردد، ادخال رضاى غیر حق است در آن، چه رضاى خود باشد یا غیر خود، الا آن که اگر رضاى غیر خود از سایر مردم باشد، شرک ظاهر و ریاى فقهى است، و اگر رضاى خود باشد، آن شرک خفى باطنى است، و در نظر اهل معارف باطل و ناچیز است و مقبول درگاه حق نیست. مثلا کسى که نماز شب بخواند براى وسعت روزى، یا صدقه دهد براى رفع بلیّات، یا زکات دهد براى تنمیه(رشد) مال، یعنى اینها را براى حق تعالى بکند و از عنایت او این امور را بخواهد، این عبادات گرچه صحیح و مجزى و با اتیان به اجزا و شرایط شرعیه این آثار نیز بر او مترتب شود، لکن این عبادت حق تعالى نیست، و داراى نیت صادقه و اراده خالصانه نخواهد بود، بلکه این عبادت براى تعمیر دنیا و رسیدن به مطلوبات نفسانیه دنیویه است، پس عمل او مصاب نیست. ) (چهلحدیث 326 ) 8) از آن موارد است کسی که خود را متصف به حلم و بردبارى کند یا اظهار خشوع کند با آنکه متصف به آن نبوده ،دارای آن نباشد . و این خود ریا و شرک است. 9) همچنین از شرک خفی است اگر در زندگی به اسباب ظاهریه اعتماد داشته باشیم .که موارد این نمونه متعدد است ، مثل اعتماد به پول و سواد و حتی آب و غذا . 10) از آن موارد است تملق و چاپلوسی که منشاء آن شرک می باشد . حکما گفتهاند که: طمع خاصیّتى است که در هر کجا وطن ساخت، سلسله شرک و نفاق را در حرکت آورد و اگر قوّت گرفت به کفر انجامد. ( شرحمصباحالشریعة ص : 326) 11) در روایتی است که حضرت فرمود: کارى مکن که محتاج به عذر شوى، یعنى: باید کار تو در ظاهر و نهان یکسان باشد و کارى نباشد که هرگاه ظاهر شود، محتاج به عذر شوى، چون هر چه محتاج به عذر است، خالص نیست و هر چه خالص نیست، شرک خفى است.از این روایت استفاده می شود که هر عملی که انسان انجام دهد و خطا باشد شرک آلود است . 12) روایتی است درمصباحالشریعة / 539 سمعت ابى محمّدا الباقر علیه السّلام یقول: تعلّق القلب بالموجود شرک ، و بالمفقود کفر. حضرت صادق علیه السّلام مىفرماید که: از پدر خود امام محمّد باقر علیه السّلام شنیدم که گفت: دل بستن و علاقه داشتن به هر موجود، شرک است، و علاقه بر مفقود، کفر. 13) همچنین اگر در مجلسی کسی پایین مجلس جای گرفت ، بااینکه دارای علم و شخصیتی خاص بود ، و ناراحت شد از اینکه چرا با این مقام علمی و دینی که دارد او را زیردست نشانده اند . این ناشی از شرکی است که در علم و ایمانش دارد ، و الا علم و ایمان برای خداست و یکبار زیر دست نشستن چیزی از آن نمی کاهد . 14) مورد دیگر : چشم به دست مردم داشتن در امور مالی و تکدی گری و غیره که خود نوعی از شرک است . 15) از دیگر موارد شرک این است که ، در خلوت، در این سفر پر خطر و این راه پر پیچ و خم و تنگ و تاریک. تویى قادر و تواناى همه چیز. و یکى از عبادات بزرگ اسلام «جماعت» است، و فضل «امامت» بیشتر است. و از این جهت، شیطان در این عبادت بزرگ بیشتر رخنه مىکند، و با امام جماعت بیشتر دشمن، و در صدد است که او را از این فضیلت باز دارد و عمل او را از اخلاص تهى کرده وارد سجّین کند و او را مشرک به خدا نماید. و لهذا وارد مىشود در قلب بعضى از امامها از طریقهاى مختلف. مثل «ریا»، که آن نشان دادن به مردم است این عبادت بزرگ را براى منزلت پیدا کردن در قلوب و اشتهار به عظمت و بزرگى پیدا کردن. مثلا مىبیند فلان مقدس به نماز جماعت حاضر شده است، براى جلب قلب او خضوع را بیشتر کرده از راههاى مختلفى و حیلههاى کثیرى او را به دام مىکشد، و در مجالس براى رساندن به غایبین مقام خود را ذکرى از آن مقدس به میان مىکشد یا یک طورى به مردم مىرساند که فلانى در جماعات من حاضر شده. در قلب خود هم به طورى به این شخص ارادت پیدا کرده که در نماز او حاضر شده است و اظهار حب و اخلاص به او مىکند که در عمرش به خداى تعالى و اولیاء او یک لحظه نکرده، خصوصا اگر از تجار محترم باشد و اگر خداى نخواسته یکى از اشراف راه را گم کرده به صف جماعت ملحق شود، مصیبت زیادتر مىگردد در عین حال، شیطان از امام جماعت کم جمعیت نمىگذرد. پیش او رفته به او مىگوید به مردم بفهمان که من از دنیا گذشتهام و در مسجد کوچک محله با فقرا و ضعفا مىگذرانم این هم مثل آن یا بدتر است، زیرا که رذیله حسد را هم در قلب او بارور مىکند. از دنیا که بهرهاى ندارد، مایه آخرت را از او مىگیرد، ورشکست در دنیا و آخرت مىشود. در همین حال، شیطان دست از گریبان من و شما که دستمان از جماعت کوتاه است، و از غم بى آلتى افسرده هستیم برنداشته و ما را وادار مىکند به جماعت مسلمین خدشه کرده، طعن به آنها زده و عیوبى براى جماعت تراشیده، جماعت نداشتن خود را کنارهگیرى قلمداد کنیم، و خود را از دنیا گذشته و منزه از حب جاه و نفس معرفى نماییم. ما از این دو طایفه بدتریم نه دنیاى تام دسته اوّل، و نه دنیاى ناقص دسته دوم، و نه آخرت داریم. در صورتى که ما هم اگر دستمان برسد، از آن دو دسته جاه طلبتر و حب شرف و مال را بیشتر داریم. شیطان به امام تنها اکتفا نکرده، از جهنمى شدن او نائره شهوتش فرو ننشسته، وارد صف مأمومین مىشود. صف اوّل چون فضلش بیشتر و میامن صفوف از میاسر بیشتر، آنها را بیشتر مورد هدف خود قرار مىدهد. بیچاره مقدس را از منزل دور کشیده در صف اوّل در طرف یمین نشانده، با او وسوسه مىکند که این فضیلت را به چشم مردم بکش این بیچاره هم نفهمیده از کجا مىخورد با یک عشوه و نازى اظهار فضل خود را مىکند شرک باطن را بروز داده عمل را به سجّین مىفرستد. از آنجا به سایر صفوف رفته آنها را وادار مىکند از صف اوّل با کنایه و اشاره تکذیب کرده مقدس بیچاره را مورد سهام طعن و شتم قرار دهند و خود را از اطوار آن منزه شمارند. گاهى دیده مىشود یک شخص محترمى را، خصوصا اگر از اهل فضل و علم باشد، شیطان دستگیرى کرده به صف آخر مىنشاند، براى اینکه بفهماند با اینکه من با این مقام نباید با این شخص نماز کنم، و لیکن از بس از دنیا گذشتهام و هواى نفس ندارم آمدهام در صف آخر هم نشستهام بعضى از این قبیل اشخاص را در صف اول ملاقات نخواهید کرد. شیطان به امام و مأموم اکتفا نکرده به ریش بعضى از منفردین مىچسبد. او را از بازار یا منزل افسار کرده، با یک کرشمه و ناز در کنج مسجد یک سجّاده پهن کرده، هیچ امامى را عادل ندانسته، در حضور مردم به یک طول سجود و رکوع و یک ذکرهاى طویلى نماز مىخواند این در باطن ذاتش مخمر است که به مردم بفهماند من این قدر مقدس و محتاطم که ترک جماعت مىکنم مبادا به غیر عادل گرفتار شوم این علاوه بر آن که معجب و مرائى است، مسائل شرعیه را هم نمىداند براى اینکه مرجع تقلید این شخص بیش از حسن ظاهر را معلوم نیست در صحت اقتدا شرط کند، ولى این نه از این باب است، بلکه براى ارائه به مردم است که در قلوب منزلت پیدا کند. و همین طور سایر کارهاى ما در تحت تصرف شیطان است. و آن ملعون هر قلب کدرى پیدا کرد، در آنجا منزل کرده و اعمال ظاهره و باطنه را مىسوزاند و ما را از راه اعمال حسنه جهنمى مىکند. ) ----- فلاح تفتی برداشت از سایت مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای خلاصه ای از زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی امام دوازدهم شیعیان نسب پدرى: ابو محمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(ع) منصب: معصوم چهاردهم، امام دوازدهم شیعیان و بر پاکننده اولین حکومت واحده جهانى در دوره آخر الزمان . مدت عمر شریف امام زمان (ع) سال به امامت رسیدن وسن ایشان درآن هنگام : پیامبر اکرم (ص) فرمودند:مهدی از فرزندان من است، نامش نام من (محمد) و کنیه اش کنیه من (ابوالقاسم) میباشد، در صورت و سیرت از همه کس به من شبیه تر است. برای او غیبتی است که در آن مردم دچار حیرت میگردند و بسیاری از دستهها و گروههای مردم، گمراه میشوند، آنگاه مانند ستاره تابانی از پرده غیبت بدر آید و زمین را پر از عدل و داد کند آن چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد. (بحارالانوار/ ج 51، ص 17، ح 13، به نقل از کمال الدین. نام پدر ومادر امام زمان (عج) نرجس خاتون (س) میباشدکه ایشان بنا برروایات نام اصلىِ وى ملیکه، دختر یشوعاى، فرزند قیصر روم است. برخى گفتهاند که نام وى صیقل مىباشد ودرخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده ومسلمان میشوند . امام زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)میباشد تاریخ ولادت : به دنیا می آیند حضرت ولی عصر (ع) بنا بربیشترین روایت روز جمعه نیمه شعبان 255 هجری قمری متولد شده اند. هنگامی که حضرت مهدی(عج)به دنیا آمد بر بازوی راستشان نوشته بود «جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا » . شیخ صدوق درکمال الدین نقل میکند نرجس خاتون روزی مشاهده میکند که نوری وارد بدن اومیشود وبه امام حسن عسکری موضوع راگزارش میکند وامام اورا نوید به بارداری امام زمان میدهد ومیفرماید : پسری می آوری که نامش محمد است وپس از من ،جانشین من خواهد بود . مشهوربین علماء نیزهمین تاریخ است وکسی در این جهت اعتراضی نکرده مگر کلینی در کافی وصدوق درکمال الدین و شیخ طوسی در الغیبه که این سه بزرگوار یک مرتبه سال 255 وباردیگر 256 نوشته انداما هرسه بیشتر سال 255 هجری راقبول دارندبرای ولادت ایشان تاریخهای دیگری هم ذکر شده امام بوده باشد بنابر این اصل ولادت مهدی جزء مسلّمات تاریخ است و در این تاریخ بین علما و محدثان و علمای فریقین هیچگونه اختلافی نیست . قائم آل محمد (ع) متولد گردد هرمولودی متولد شود باایمان است واگردرزمین شرک متولد گردد ، خداوند به برکت وجود امام ،اورا به سرزمین ایمان منتقل خواهد کرد شده است یعنی حدود یکماه از حکومت مهتدی عباسی گذشته ،زیرا مهتدی یک شب به آخرماه رجب مانده به حکومت رسید وتولد امام (ع) نیمه شعبان است. دوران زندگی 1 ـ از تولد تا غیبت : حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند . غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است . همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی ع بودند . غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب « ولایت شرعیه » است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان عجل الله فرجه برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی او را کمک رسانند ، تا قدرتهای فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی که « اقتضای تام » حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی را عزت دوباره خواهد بخشید . نمایندگان امام زمان(عج)در غیبت کبری مراجع شیعه که عالم به فقه، روایت و کتاب خدا هستند. 4 ـ دوره حکومت : پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد . ضرورت غیبت آخرین امام جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب. امام زمان(ع) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند . شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است . مدت امامت: امامت آن حضرت در دو مرحله است که به «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى» شهرت یافته است . مدت «غیبت صغرى» از هنگام ولادت آن حضرت، در سال 255 تا سال 329 هجرى، به مدت 74 سال بوده است. و «غیبت کبرى» از سال 329 هجرى آغاز و تاکنون ادامه یافته است. این غیبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد. در آن زمان، غیبتش به پایان مىرسد وحکومت اسلامى، در سراسر جهان، به رهبرى آن حضرت محقق مىگردد .
برخی از ملل خدا را ذات بی مثل و مانند می دانستند و او را به عنوان
مشرکان می گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و
ج. شرک صفاتی
شرک در صفات، به علت دقیق بودن مسأله، در میان عامه مردم هرگز
بحث توحید و شرک صفاتى مربوط به صفات ذاتى خداوند است،
علاوه بر معتزله که قایل به عینیت صفات ازلى با ذات بوده اند،
از امام صادق (ع) پرسیدم آیا خداوند از ازل شنوا، بینا، دانا، و توانا بوده است؟ پاسخ داد:
3. حسین بن خالد گوید:
د. شرک در پرستش
برخی از ملل در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره
البته شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد.
خداوند به پیامبرش می گوید:
منـابـع
معنا و مفهوم کلمه مشرک
مشرک یعنی کسی که در پرستش های رسمی غیر خدا را پرستش می کند
آرشیو پیوندهای روزانه
ماه مبارک رمضان بهار نوسازى و خودسازى انسان و بهار انس با خداست
سخنرانى در دیدار با مسؤولان کشورى و لشکرى در نخستین روز از سال نو و در آستانهى ماه مبارک رمضان 01/فروردین/1369
سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زایران حضرت رضا(ع) 02/فروردین/1369
سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز یازدهم ماه مبارک رمضان) 18/فروردین/1369
درست است که ما منازل امثال آن بزرگوار را نمىتوانیم بفهمیم؛ اما از همین پایین که انسان نگاه مىکند، اوج آن باز بلندپرواز را
سخنرانى در دیدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران سپاه و کمیتهى انقلاب اسلامى، مسؤولان دفاتر نمایندگى ولىفقیه در سپاه
نام : م ح م د
لقب : صاحب الامر ، مهدى، خاتم، منتظر، حجت ، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح .
کنیه : ابوالقاسم
نام پدر : حسن علیه السلام
نام مادر : نرجس خاتون
تاریخ ولادت : 15 ماه شعبان سال 255 هجرى .
محل ولادت : سامرا
مدت امامت : بسیار طولانی
آن بزرگوار زنده و از نظرها پنهان می باشد و
در هر وقت خدای تعالی بخواهد ظاهر می شود عجل الله فرجه .
از سال 255 تا کنون
سال به امامت رسیدن 260 هجری وسن شریفشان درآن هنگام 5 سال است.
نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع) پیشوای یازدهم ونام مادر گرامیشان
یک سال و یک ماه پس از ازدواج امام حسن عسکری (ع) و نرجس خاتون امام زمان
جالب است بدانیم او پیش از آفتاب چشم به این جهان گشود، تا همیشه آفتاب را پشت سر قرار دهد
شب این میلاد خجسته را «شب برات» و «شب مبارک» و «شب رحمت» خوانند
نرجس ،عروس فاطمه ،شد مادر صاحب زمان درمهد نور ،مهدی ظهور آیینه حق شدعیان
پس میلادش روزجمعه نیمه شعبان 255 هجری است چون پدرش وفات کرد او5 ساله بود و
علت اینکه درتاریخ تولد ایشان عده ای اختلاف دارند ممکن است به دلیل پنهان نگه داشتن تولد آن
شهید اول درکتاب دروس از امام جعفر صادق روایت کرده که آن حضرت فرموده اند : درشبی که
پس بنابرمبنای مشهور حضرت پس از شهادت جدگرامیش ،امام هادی (ع) حدود یکسال بعد ،متولد
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت
بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه
By Ashoora.ir & Night Skin