سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

طبق این تفسیر اولا تقوا مفهومى است که از مرحله عمل انتزاع مى‏شود،ثانیا

 روشى است منفى،ثالثا هر اندازه جنبه منفى شدیدتر باشد تقوا کاملتر است .

به همین جهت متظاهران به تقوا براى اینکه کوچکترین خدشه‏اى بر تقواى

آنها وارد نیاید از سیاه و سفید،تر و خشک،گرم و سرد اجتناب مى‏کنند و از

 هر نوع مداخله‏اى در هر نوع کارى پرهیز مى‏نمایند .

شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است.

در زندگى سالم،نفى و اثبات،سلب و ایجاب،ترک و فعل،اعراض و توجه توأم

 است.با نفى و سلب است که مى‏توان به اثبات و ایجاب رسید،و با ترک و

اعراض مى‏توان به فعل و توجه تحقق بخشید .

کلمه توحید یعنى کلمه«لا اله الا الله»مجموعا نفیى است و اثباتى،بدون نفى

 ما سوا دم از توحید زدن ناممکن است.این است که عصیان و تسلیم،کفر

 و ایمان قرین یکدیگرند،یعنى هر تسلیمى متضمن عصیانى و هر ایمانى

 مشتمل بر کفرى و هر ایجاب و اثبات مستلزم سلب و نفیى است: فمن یکفر

 بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى  .

اما اولا پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و کفرها در حدود«تضاد»هاست.

پرهیز از ضدى براى عبور به ضد دیگر است،بریدن از یکى مقدمه پیوند

 با دیگرى است .

از این رو پرهیزهاى سالم و مفید،هم جهت و هدف دارد و هم محدود است

 به حدود معین.پس یک روش عملى کورکورانه که نه جهت و هدفى دارد

 و نه محدود به حدى است،قابل دفاع و تقدیس نیست .

ثانیا مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم

منطقى آن نیست.تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر

 تمرینهاى زیاد پدید مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف

 سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول

 و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود .

این حالت،روح را نیرومند و شاداب مى‏کند و به آن مصونیت مى‏دهد.انسانى

 که از این نیرو بى‏بهره باشد،اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ

بدارد چاره‏اى ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد،و چون

همواره موجبات گناه در محیط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محیط کنار

 بکشد و انزوا و گوشه‏گیرى اختیار کند .

مطابق این منطق یا باید متقى و پرهیزکار بود و از محیط کناره‏گیرى کرد و

 یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنارى گذاشت.طبق این منطق

هر چه افراد اجتنابکارتر و منزوى‏تر شوند جلوه تقوایى بیشترى در نظر

 مردم عوام پیدا مى‏کنند .

اما اگر نیروى روحانى تقوا در روح فردى پیدا شد،ضرورتى ندارد که محیط

 را رها کند،بدون رها کردن محیط،خود را پاک و منزه نگه مى‏دارد .

دسته اول مانند کسانى هستند که براى پرهیز از آلودگى به یک بیمارى مسرى،

به دامنه کوهى پناه مى‏برند و دسته دوم مانند کسانى هستند که با تزریق نوعى

 واکسن،در خود مصونیت به وجود مى‏آورند و نه تنها ضرورتى نمى‏بینند که

 از شهر خارج و از تماس با مردم پرهیز کنند،بلکه به کمک بیماران مى‏شتابند

 و آنان را نجات مى‏دهند.آنچه سعدى در گلستان آورده نمونه دسته اول است :

بدیدم عابدى در کوهسارى‏ 
قناعت کرده از دنیا به غارى‏ 
چرا گفتم به شهر اندر نیایى‏ 
که بارى بند از دل برگشایى؟ 
بگفت آنجا پریرویان نغزند 
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

نهج البلاغهتقوا را به عنوان یک نیروى معنوى و روحى که بر اثر ممارست

و تمرین پدید مى‏آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجى دارد و از آن جمله

پرهیز از گناه را سهل و آسان مى‏نماید،طرح و عنوان کرده است :

ذمتى بما اقول رهینة و انا به زعیم.ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من

المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات.

همانا درستى گفتار خویش را ضمانت مى‏کنم و عهده خود را در گرو گفتار

 خویش قرار مى‏دهم .اگر عبرتهاى گذشته براى یک شخص آینه قرار گیرد،تقوا

 جلو او را از فرو رفتن در کارهاى شبهه‏ناک مى‏گیرد. تا آنجا که مى‏فرماید :

الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى

 النار.الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة .

همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هواى نفس‏[قرار]دادن،مانند اسبهاى

 سرکش و چموشى است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از

 کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهاى خود را در آتش افکنند.

و مثل تقوا مثل مرکبهاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار

 است و آن مرکبها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى‏برند .

در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و مالکیت

 نفس است ذکر شده است.این خطبه مى‏گوید لازمه بى‏تقوایى و مطیع هواى نفس

بودن،ضعف و زبونى و بى‏شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانى و هواهاى

نفسانى است.انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است که از خود اراده و

اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست مى‏رود .

لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن

است،مانند سوار ماهرى که بر اسب تربیت شده‏اى سوار است و با قدرت و تسلط

کامل آن اسب را در جهتى که خود انتخاب کرده مى‏راند و اسب در کمال سهولت

 اطاعت مى‏کند .



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 10:42 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin