سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

تقوا دارای مراتب و مراحلی است:


 مرحله اول تقوا ترک محرمات و عمل به واجبات است.حضرت امیرمومنان

 علی(علیه السلام) فرمودند: المتّقی مَنِ اتّقی الذُّنوب: با تقوا کسی است که از

 گناه پرهیز کند

وحضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: إعمِل بِفَرائِضِ اللهِ تَکُن

أتقی النّاس : به واجبات الهی عمل کن تا با تقواترین مردم باشی که این مرتبه

 اول که مرحله عمل می باشد

حضرت آیت الله مجتهدی(رحمه الله) می فرمودند: وقتی که ما در قم طلبه بودیم

 هر شب موقع خواب از رساله مراجع تقلید مسأله می خواندیم و با احکام فقهی

 و نظرات مراجع و دستورات اسلام آشنا می شدیم بعد می خوابیدیم اما الان

مردم یا توضیح المسائل در منزل ندارند یا اگر دارند حال مراجعه کردن ندارند

 و اگر به مشکلی و یا مسأله ای برخورد کردند از یکی از روحانیون می پرسند

 و چون همه روحانیون مجتهد نیستند لذا هرکدام از آن بزرگواران نظر مرجع

تقلید خودش را بیان می کند و کمتر روحانی یافت می شود که نظرات همه مراجع

 تقلید را بداند و در مسأله مورد نظر فتوای همان مرجع را بگوید و حتی بعضی

 پا فراتر گذاشته اند یعنی مرجع مشخص نکرده اند، یا می گویند باقی هستیم، اگر

 باقی بر تقلید از مرجع میت هستند باید به اجازه یکی از مراجع زنده فعلی باشد.


مرحله دوم تقوا به جا آوردن مستحبات و ترک مکروهات است.
حضرت آیت الله مجتهدی(رحمه الله) در این زمینه می فرمودند: علماء باید مستحبات

 را برای خود واجب بدانند و مکروهات را حرام. شما طلاب به مستحبات خیلی

اهمیت بدهید.
همچنین ایشان می فرمودند: استاد ما حاج شیخ علی اکبر برهان خیلی در مستحبات

و مکروهات دقیق بودند لذا ما جرأت نداشتیم نزد ایشان این موارد را رعایت نکنیم،

 استاد ما حتی نسبت به بعضی موارد هم مخالف بودند، مثل آجیل و تخمه و چای

 و غیره و ما نزد ایشان جرأت چای خوردن هم نداشتیم.


مطلبی که در مستحبات مهم است این است که حضرت علی(علیه السلام)

فرمودند: إذا أضَرَّتِ النَّوافِلِ بِالفَرائِض فَارفُضوها اگر مستحبات به واجبات ضرر

 زد مستحبات را رها کنید

و مطلب دیگر اینکه حضرت فرمودند: إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدبارا فَإذا أقبَلَت

 فَاحمِلوها عَلی النَّوافِلِ و إذا أدبَرَت فَاقتَصِرُوا بِها عَلَی الفَرائِض برای قلبها

 روی کردن(حالت میل و رغبت) و پشت کردن(بی میلی و بی رغبتی) است

هنگامی که این قلبها میل داشت آنها را به انجام مستحبات وادارید و هرگاه

قلبتان میل و رغبت نداشت به واجبات اکتفا کنید

مطلب مهم دیگر دائمی بودن است، حضرت علی(ع) فرمودند: قلیلٌ یَدُومُ

 خیرٌ مِن کثیرٍ مُنقطع کار کم و همیشگی بهتر از کار زیادی است که انسان

 را خسته کند و پیوستگی و دوام نداشته باشدواین حدیث فقط درباره مستحبات

 نیست بلکه در تمام امور به کار می آید.



مرحله سوم تقوا این است که انسان مباح هم انجام ندهد. یعنی درهنگام خوردن

و آشامیدن و خوابیدن و غیره که از افعال مباح هستند ، صرفاً جهت سیرشدن

 غذا نخورد بلکه نیت کند با سیرشدن می توانمنیرو کافی به دست بیاورم و

 واجبات و عبادات را انجام دهم و بتوانم بهتر درس بخوانم و بهتر به اجتماع

 و اسلام خدمت کنم، اینجاست که ضمن برطرف شدن گرسنگی یا تشنگی،

خداوند برای او عبادت هم می نویسد چرا که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)

 فرمودند: إنّما الأعمالُ بِالنّیات و همچنین فرمودند: یُبعَثُ النّاسُ عَلی نیّاتِهِم

یعنی مردم در روز قیامت بر طبق نیت هایشان مبعوث می شوند.

  

 

 

نتیجه گیری :

 

((به نظرمن: با مبحثی که در مورد تقوا از استاد مطهری که

 میگوید نوعی خود نگهداری است موافقم،چون همه ‍با غلبه

به نفس خودشان میتوانند حداقل یک قدم کوچک به سوی تقویت

 تقوا بردارند و برای شروع تقویت تقوا امر مهمی تلقی میشود.))

 

 

(( به نظر من : با مبحثی که در کل تحقیقات آمد و همه ی

بزرگان بر کلمه تقوا مطرح کردند با اکثر مطالب موافقم وموافق

 از این نظر که هیچ موقع تقوا ظاهری بدست نمی آید و باید

باطنی و از روی اخلاص صورت بگیرد و این نوع تقوا همیشه

 جاودانه باقی میماند ومثلا همیشه مسایل دینی از زمان کودکی

 از روی اجبار و از روی عادتی که خانواده ها از گذشتگان

خودشان رسم کردند به ما دیکته شده و امکان گسسته شدن این

 اعتقاد وجود دارد چون نوعی تقوای ظاهری محسوب میشودو

 اطمینان قلبی نسبت به آن وجود ندارد ولی در مقابل اگر

خودمان با تحقیق و کنکاش در مورد مسائل اعتقادی با توجه

به مستندات موجود به باور قلبی برسیم مطمئنا درک و پایبندی

 بیشتری نسبت به آن پیدا میکنیم .))   

برداشت از وبلاگ آرمین تقوا                       



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 26ساعت ساعت 9:41 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

 

پیام های عاشورا

 

پیامهای اعتقادی:

 

 

توحید در اعتقاد و عمل : خداباوری ،عقیده به خدایی که

وعدهایش تخلف ناپذیرست ودر همه حال ناظر بر اعمال انسانهاست

 

رسالت پیامبر: عقیده به نبوت پیامبر اکرم- امامت ، محوریکدست ماندن

و عامل انسجام ملت است .

       شفاعت:شفاعت با اذن خداست ومعصومین ازکسی شفاعت

     می کنندکه هم خدا اذن می دهد و هم افراد استحقاق شفاعت را داشته

باشند. بدعت ستیزی:امام حسین (ع) به عنوان مصداقی

از عمل به این تکلیف الهی به دفاع ازحریم دین پرداخت .

 

پیام های اخلاقی :  

 

 

تکریم انسان :در جبهه حق مومن ارزش و کرامت داردوانسانها به لحاظ

     ایمانشان مورد تکریم اندمعیارهم تقوا وایمان وتعهداست

جهاد نفس:برتر از جهاد با دشمن بیرونی مبارزه با نفس وکنترل خشم و

     فدا کردن خواسته های خویش در راه خواسته خداست .

        صبر و استقامت: برای اینکه مصیبتهای وارده ودشواریهاانسان

     را ازپای درنیاوردبایدصبور بوداین دعوت دین درهمه مراحل است.                          

غیرت :غیرت نشانه ی ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می شود.

خداوند بندگان غیرتمندخویش رادوست می دارد.

 

پیام های زندگی حقیقی :

زندگی صحنه آزمون:با گفتن اینکه ایمان آوردیم رها نمی شوندبلکه بایدآزموده

     شوندبوسیله سختیهاوگذشت ازعزیزترین

   شرافت شهادت:کسانی هستندکه درک متعالی تراز فلسفه حیات وکسب

     مقام شهیدان در راه خدا دارند حاضرندجان خود را فداکنند    

       پیروزی و شکست:آنان که زندگی را همراه با عقیده پاک و درست

می گذرانند و در راه عقیده فداکاری نشان می دهند

 دنیا خواب است وآخرت بیداری :امام حسین (ع) تلخ وشیرین دنیا را

     خواب، و بیداری حقیقی را در آخرت می داند.

 

پیام های عرفانی :  

 

عشق به خدا :عشق به کمال مطلق ومعبودحقیقی -خدای متعال است پیشوایان الهی

     این عشق را دربالاترین درجه اش داشتند.

رضا و تسلیم :ازمراحل بالای عرفان وتوحید،رضا است که نشان دهنده ی اوج محبت

     و دلدادگی به خداوند است و هم نشانه اخلاص و کمال .

اخلاص:گوهر کم یاب وگرانبهای اخلاص پیام دیگر عاشوراست اخلاص در نیت

    ،در محبت ودوستی ورفتن در عزاداری مداحی و گریستن

یاد خدا:یادیک مرتبه بلندعرفانی است،که در تنهاترین حالات هم خدا را از یاد نبرند

     زنده بودن چراغ یاد خدا در دل سبب پیشگیری ازگناه است

 

پیام های تاریخی:  

 عبرت آموزی :امام حسین(ع)حرکت تاریخی خویش را در عاشورا برای مردم الگو و

     اسوه معرفی وحادثه کربلا یکی از منابع انگیزه آفرینی و الهام گیری است

انجام تکلیف:همواره برای رسیدن به مصالح و جلوگیری از مفاسد است اگر افراد به

     تکلیف خویش عمل کنندجامعه رو به پاکی و تکامل معنوی خواهد رفت.

 عزت باطل ستیزان:کسانیکه با ستم وباطل پیکار کنندگرچه درظاهرشکست هم بخورندغلبه

  واقعی با آنان است حماسه باطل ستیزان پیوسته زنده و تاثیر گزاراست.

 

پیام های سیاسی:

    ولایت و رهبری:عقیده به ولایت ،انسان را در خط رهبری قرارمی دهد،اگر

عشق می ورزدبه ولی صالح است اگر اطاعت و تسلیم داردنسبت به اوست.

 امر به معروف ونهی ازمنکر:قیام بر ضدحکومت ستم وتلاش برای اصلاح جامعه وتشکیل

حکومتی براساس حق وقران ازمصادیق امر به معروف ونهی از منکرات

    تدبیر و برنامه ریزی:قیام عاشورایک نهضت با برنامه بود نه یک شورش

 بی هدف برای لحظه لحظه تدبیر شده بوداز آغازحرکت از مدینه تا بازگشت به مدینه

    پیام رسانی :گاهی عملی در برهه ای از زمان در هاله ای از ابهام

 باقی می ماندباروشنگری اذهان عمومی جلوی تحریفهای گفتمانها گرفته می شود.

حضورسیاسی زنان درجامعه:زنان بنابه تعهددینی ومسلمانی خویش موظفند از

رهبری حق دفاع کنندوازحکومت باطل انتقادودرصحنه حضورداشته باشند.

پیام به بانوان :     

نماز:پیام اقامه نمازتربیت نسلی نماز خوان و خدا دوست و اهل عرفان است چنانکه در

 زیارتنامه می خوانیم :اشهد انک قد اقمت الصلاه

حجاب و عفاف:ازجلوه های بارزحضور زنان درحماسه عاشورا تعهدوپایبندی آنان به حرمت

هاومراعات مسائل حجاب است.پیامی که عاشورا به زنان جهان داد.شهید پروری

  :پیام عاشورا به بانوان پشتیبانی ازمبارزه شهیدان،تربیت نسلی شهادت طلب

،تبلیغ اهداف شهیدان وصبر بر شهادت عزیزان است.       



نوشته شده در چهارشنبه 93 آبان 21ساعت ساعت 10:20 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

 

  نوحه حضرت قاسم (ع)

نوحه عم اوْغلو حاج سلیم موذن - شاعر:سید تقی سیفی اردبیلی

 

عم اوغلو صبریـم جالاندی

 خانــه‌‌ی-ی-بختیــم تالانـدی

 اوْوچیـــلارا اسیـــر اوْلــــدوم

دادیمـه تئــز گــل آمــانـــدی

 باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ ره قـوربان عـم اوْغلـو 

 

حیجـلـه‌ســرا تالان اوْلـــدی

گلین‌لیــگیــم یالان اوْلــــدی

اوستومه آد قوْیوب گئتدین

دردیــن منــه قـالان اوْلـدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

فله‌ک سنه کمنـد آتـدی

اوْلادی آرزییـــا چــاتـــدی

سنین آدین دیله دوشدی

امما منیــم آدیــم باتــدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـ و 

اوره‌گیمده سؤزیم قالدی

نه قلبیمده دؤزیم قالـدی

کج باخیب آیریلانـدا سـن

گؤزله‌روندا گؤزوم قالــدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلی

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو  

چاغماغینی فلـه‌ک چاخـدی

گؤگده بیر ایلدیریم شاخ-دی

چوْخـلار آیـدینلیغــا چیخــدی

منیم بخت اولــدوزوم یاتـدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

سالدی منی بـلا جانـــدان

ظولم-وْ-جفــای دوْرانـــدان

بزه‌ندی توی گـونـو سنیـن

آغ کؤینه‌گین قیزیل قاندان

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

خوْش گونو نئیلیره‌م سن‌سیز

گول بئجه‌ره‌م دره‌م سن‌سیز

چتیـــن گـــؤره ائـــل قبیلـــه‌م

زولفله‌ریمی هؤره‌م سن‌سیز

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلو 

داغیلدی ائللـه‌ریم گئتدی

سوْیولدوم زیوه‌ریم گئتدی

سنده‌ن قالان نیشانئیدی

گلین‌لیک معجه‌ریم گئتدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

آهیم الـــوْودان سئچیلمــــه‌ز

دردیــم اوره‌کــده‌ن بیچیلمــه‌ز

سنده منـی گـؤزده‌ن آتســوْن

عئشقون اوره‌کده‌ن کیچیلمه‌ز

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

کوفییـــه گلــدی قطـــاریــم

سارالدی گول تک عُذاریم

 

قانلی باشین جیدا اوستـه

اوْلـدی منیــم هــم جواریــم

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو



نوشته شده در پنج شنبه 93 آبان 8ساعت ساعت 11:3 صبح توسط مشتعلی| نظر

منه دوشمــه‌ن ال چالانـدا

جان قوْیمادی غم بو جانـدا

تاری بیلیـر نـه چکـمیشـه‌م

نئی ده باشون داشلانانـدا

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

گولوستـانـدا تیکـان بیتـدی

گؤزه‌ل یاریم گؤزده‌ن ایتدی

دؤیولمه‌کده‌ن یوْرولمـازدیـم

منـی شماتــه‌ت اینجیتـدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

داشلانوـب چرخیـن جفاسـی

دردیمیــن یــوْخــدور داواسـ?

هـــر یـارایـــا مرهـــه‌م اوْلســا

ساغالمــاز هئـچ دیل یاراس?

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

اوْوچـو کمـانـه اوْخ تــاخـــار

جئیران قاچـار دؤنه‌ر باخــار

تانیش داشی اوْخدان بته‌ر

هم گؤینه‌ده‌ر هم ائو ی?خـار

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

قیشده قـوْپـار دومــان یئــرده‌ن

اوره‌گ یـــانــار یامــان یئــــرده‌ن

کوسمه‌گه حقلی‌سن منــده‌ن

کؤنول کوســه‌ر اومـان یئــرده‌ن

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

بــولبـول اوچـار گؤگـه بیلمه‌ز

گول تیکانلیق سئـوه بیلمـه‌ز    **

آداخلیســی اؤلــه‌ن گلیــن

هئچ قاپینی دؤیــه بیلمــه‌ز

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو     

غـم منــی زینهاره گتــدی

آغ گـونومــو قـــارا گتـــدی

فلــه‌ک قـوْلـومـو باغـلادی

مجلس-ی-مئیخاره گتدی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

هامـی یارین عـزیـز ایستـه‌ر

گلین گئـده ن جهیز ایستـه‌ر

گؤزله‌روننـان ایـراق اوْلسـون

دوشمه‌ن منی کنیز ایسته‌ر

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو    

آخـــار ســودا بالیــــق اوزه‌ر

آی باتـانـــدا اولــدوز سـوزه‌ر

توْی گؤرمییه‌ن یاسلی گلین

کنیــــزلیـگـــه نئـجــــه دؤزه‌ر

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلوگؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو 

بو چـرخ سـوفلــه-وْ-دنـــی

بــلاده‌ن اینـجیــدیـب منـی

دوشمه‌ن ائوینده گؤزله‌ریم

قــوْرخا-قـوْرخـا گزه‌ر سنـی

باغریم اوْلوب قان عم اوْغلو

گؤزلـه‌ره قـوربان عـم اوْغلـو

 

 



نوشته شده در پنج شنبه 93 آبان 8ساعت ساعت 11:1 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

حضرت علی اصغر (ع) نوحه‌سی

قوْشار: نادری

 

باجی جان شرار-ی-غمده اوره‌ک اوْدلانیبدی تئز گـل

الیم اوسته شیرخواریم، سوسوز اوْخلانیبدی تئز گل

 

گله‌بیلمیره‌م خیامه، اوره‌گیمده یوْخدو طاقت

گل اؤزون آپار بالامی، منه ائیله بیر حمایت

بوْغازین بیچیبدی پئیکان، اوْلا جیسمی بلکه راحت

منه راه-ی-چاره بوردا باجی باغلانیبدی تئز گل

 

باخیرام بو طئفل-ی-زاره، اوره‌گیم دؤنیر کبابه

یوْلا گؤز تیکیب آناسی، دوشوب ایندی اضطرابه

گل آپار بو طئفلی زینب وئر اوْ ناتوان ربابه

الیم اوسته جان وئره‌نده، جیگریم یانیبدی تئز گل

 

من آپاردیم اصغریمه سو آلام کی راحت اوْلسون

منی ائتدیله‌ر خجالت اوْخ آتان خجالت اوْلسون

گل آپار خیامه طئفلی، تزه بیر قیامت اوْلسون

بوْیانوبدو ال قوْمادی، قانا ایسلانیبدی تئز گل

 

باجی حرمله کمانه قوْیوب اؤز اوْخون آتاندا

آتا قانینی بالانین، قانینا اوْ اوْخ قاتاندا

منه تار اوْلوبدو دونیا، ایشیق اولدوزوم باتاندا

گینه سینه‌ی-ی-امامت، باجی داغلانیبدی تئز گل

 

سوْلو هانسی باغبانین گولو غونچه چاغی من تک؟

کیمین اوْخلانوب ال اوسته بئله سود اوشاغی من تک؟

باجی هانسی پادشَهدور،پوْزولا تیفاقی من تک؟

منه اوْدلی بیر مصیبت، تزه باشلانیبدی تئز گل

 

بویوروبدو جهل-وْ-ظولمت، باجی بو سپاه-ی-شامی

بیر ایچیم سو اوسته بونلار، منیم اوْخلادی بالامی

بو قوْشون نه دین تانیرلار، نه پئیمبر امامی

زر-وْ-سیمه بو جماعت، عجب آللانیبدی تئز گل

 

سؤزو نادری تمام ائت، یانار الده ایندی خامه

نه حیاسیز اوْلدو امّت، سویو وئرمه‌دی امامه

دؤنه قانه بو فراتی گله لعنت اهل-ی-شامه

کرم ائت امام-ی-قائم، حق آیاخلانیبدی تئز گل

 

کتاب منشور عاشورا (گلچین)– سید اکبر صدرالدینی

     

حضرت علی اکبر ع نوحه سی

قوشار: مولانا یتیم

 

قانون آخدیقجا یوزه زولف-ی-مطرّادن اوغول

آپاریر تاب و توانا دل-ی-لئیلادن اوغول

 

سن امامت گونونون کوکب-ی-رخشنده سی سن

نئجه کوکب اوگونون جلوه-ی-تابنده سی سن

جلوه دن دوشسه گونون علّت-ی-زیبنده سی سن

باتا سنسیز یئری وار مشرق-ی-اقصادن اوغول

 

گؤسته ریر یاره لرین خنجر-ی-فولاد اثری

گتدی اظهاره باشین نکته-ی-شقّ القمری

سنی بوحاله سالان ای دل-ی-لئیلا ثمری

بهره مند اولمایا هرگیز ایکی دونیادان اوغول

 

بسله میشدیم سنی بو سینه ده چوخ عزّتیله ن

سینه چاک اوللام اوغول ایمدی غم-ی-فرقتیله ن

بارخارام پئیکر-ی-صد پاره وه یوز حسرتیله ن

آه بو درد-ی- دل حسرت-ی-بی جادن اوغول

 

صورتون حُسن خدادادیله سرمایه سی وار

طیّ ائدیب حُسن-ی-جمالین نقدر پایه سی وار

عارضون قیرمیزی قاندان ائله پیرایه سی وار

گوی سبقت آپاریب هر رُخ-ی-زیبادن اوغول

 

ایستیره م ناله-ی-دلسوزیمی دلدار ائشیده

ایسته مم شیون و فریادیمی اغیار ائشیده

حئیف دیر بولبول و گول صحبتینی خار ائشیده

ناله هر چند برازنده دی ثکلادن اوغول

 



نوشته شده در پنج شنبه 93 آبان 8ساعت ساعت 10:50 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

     روز قیامت خصم من باشد. پس دوید و شمشیر را به کناری

 بینداخت و خود را در فرات افکند و شناکنان به جانب دیگر

 رفت. مولای او فریاد برآورد، ای غلام نافرمانی من کردی،

 گفت؛ من فرمان تو بردم تا نافرمانی خدا نمی‌کردی. اکنون

که نافرمانی خدا نمودی، از تو بیزارم در دنیا و آخرت. پس

 پسر خود را بخواند و گفت؛ ای فرزند من دنیا را از حلال

 و حرام برای تو جمع می‌کنم و دنیا خواستنی است. این دو

 پسر را بگیر و کنار فرات بر و گردن آنها را بزن و سر

آنها را نزد من آور تا نزد عبیدالله برم و جایزه دو هزار درم بستانم.

پس پسر شمشیر برگرفت و پیشاپیش آن دو طفل می‌رفت.

 چیزی دور نشده بود که یکی از آنها بدو گفت؛ ای جوان

چه اندازه می‌ترسم برای جوانی تو از آتش جهنم. جوان

گفت؛ ای دوستان شما کیستید؟ گفتند؛ ما از عترت پیغمبر

 تو محمد (ص)، پدر تو کشتن ما را می‌خواهد. پس آن

 جوان بر پای آنها افتاد و آنها را می‌بوسید و همان سخن

غلام سیاه را بگفت و شمشیر انداخت و خود را در

 فرات افکند و بگذشت به جانب دیگر.

پس پدر او فریاد زد، ای پسر نافرمانی من کردی؟

 گفت؛ اگر اطاعت خدا کنم و نافرمانی تو بهتر است

 از آنکه نافرمانی خدا کنم و اطاعت تو. آن مرد گفت؛

 قتل شما را هیچ کس بر عهده نگیرد، جز من و شمشیر

 برداشت و پیش آنها رفت. وقتی به کنار فرات رسید،

 شمشیر را از نیام بیرون کشید، چون دیده آن دو طفل

 به شمشیر افتاد، اشک در چشمان شان بگردید و گفتند؛

 ای پیرمرد ما را به بازار بر و بفروش و بهای ما را

 برگیر و مخواه دشمنی محمد (ص) را فردای قیامت.

 گفت؛ نه ولکن شما را می‌کشم و سرتان را برای عبیدالله

 می‌برم و دو هزار درم جایزه می‌گیرم. گفتند؛ ای پیرمرد

 خویشی ما را با پیغمبر (ص) مراعات نمی‌کنی؟ گفت؛

 شما را با رسول خدا (ص) خویشی نیست. گفتند؛ ای پیرمرد

 پس ما را نزد عبیدالله بر تا خود او هر حکم درباره ما بکند.

 گفت؛ به این رهی نیست، باید تقرب جویم نزد او به ریختن

خون شما. گفتند؛ ای پیرمرد به خردی و کوچکی ما دل تو

 نمی‌سوزد؟ گفت؛ خدای تعالی در دل من رحم قرار نداده

است. گفتند؛ ای پیرمرد اکنون که ناچار ما را می‌کشی،

بگذار چند رکعت نماز گزاریم. گفت؛ هر چه خواهید نماز

 گزارید، اگر شما را سودی داشته باشد. پس هر کدام چهار

 رکعت نماز گزاردند و چشمان خود را سوی آسمان بلند

 کردند و گفتند؛ یا حی یا حکیم یا احکم الحاکمین احکم بیننا

 و بینه بالحق، پس آن مرد برخاست و بزرگ‌تر را

 گردن زد و سرش را برداشت در توبره نهاد و رو

به جانب کوچک‌تر کرد و آن پسر کوچک‌تر خود را

در خون برادر می‌مالید و می‌گفت؛ پیغمبر (ص) را

ملاقات کنم آغشته به خون برادرم. آن مرد گفت؛ مترس

 اکنون تو را به برادرت ملحق می‌کنم. پس گردن او را

 بزد و سر او برگرفت و در توبره نهاد و بدن آنها را

 خون چکان در آب انداخت و نزد عبیدالله آمد. او بر

 تخت نشسته بود و چوب خیزران در دست داشت.

سرها را در جلوی او نهاد، چون در آنها نگریست،

سه بار برخاست و بنشست و گفت؛ حق میهمانی آنها را نشناختی؟

 گفت؛ نه. گفت؛ آن هنگام که می‌کشتی شان، چه گفتند؟ گفت؛

گفتند ما را به بازار بر و به فروش و از بهای ما انتفاع بر و

 مخواه محمد (ص) روز قیامت دشمن تو باشد. گفت؛ تو

 چه گفتی؟ گفت؛ گفتم؛ نه و لکن شما را می‌کشم و سر شما

 را نزد عبیدالله بن زیاد می‌برم و دو هزار درم جایزه می‌گیرم.

 گفت؛ آنها چه گفتند؟ گفت؛ گفتند؛ ما را نزد عبیدالله بر تا او

خود حکم کند درباره ما. گفت؛ تو چه گفتی؟ گفت؛ گفتم راهی

 به این کار نیست مگر تقرب جویم به سوی او به ریختن

 خون شما. گفت؛ چرا زنده آنها را نیاوردی تا جایزه تو را دو

 برابر دهم، چهار هزار درهم؟ گفت؛ راهی به این کار

 نیافتم و خواستم به ریختن خون آنها نزد تو مقرب شوم.

گفت؛ دیگر چه گفتند؟ گفت؛ گفتند؛ خویشی ما را با پیغمبر (ص)

 مراعات کن. گفت؛ تو چه گفتی؟ گفت؛ گفتم؛ شما را با

 رسول خدا (ص) قرابتی نباشد. گفت؛ وای بر تو دیگر

 چه گفتند؛ گفت؛ گفتند؛ بگذار چند رکعت نماز گزاریم.

من هم گفتم؛ هر چه می‌خواهید نماز گزارید اگر نماز

شما را سودی دهد. پس آن دو پسر چهار رکعت نماز

 گزاردند. گفت؛ بعد از نماز چه گفتند؛ گفت؛ دیده‌های

 خود به جانب آسمان بلند کردند و گفتند؛ یا حی یا حکیم

یا احکم الحاکمین احکم بیننا و بینه بالحق. عبیدالله گفت؛

احکم الحاکمین حکم کرد میان شما. کیست که این فاسق

را بکشد؟ گفت؛ پس فردی شامی پیش آمد و گفت؛ من.

عبیدالله گفت؛ او را بدان جا بر که آن دو طفل را کشت و

 گردن او را بزن و بگذار خون آنها با هم آمیخته شود و

 بشتاب سر او را نزد من آور. پس آن مرد چنان کرد و

سر او را بیاورد و بر نیزه نصب کردند. کودکان بر آن

سنگ زدن و تیر انداختن گرفتند و می‌گفتند؛ این کشنده

ذریت پیغمبر (ص) است.»

با تشکر از زحمتکشان سایت از ویکی‌پدیا، دانشنامه? آزاد

 



نوشته شده در سه شنبه 93 آبان 6ساعت ساعت 5:6 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

روایت شیخ صدوق[ویرایش]

دومین خبر را «شیخ صدوق» متوفا به سال 381 هجری

 در کتاب «امالی» باز هم به صورت شفاهی نقل می‌کند.

 متن خبر چنین است؛ «شیخ صدوق رحمه الله در امالی

 روایت کرده است از پدرش از علی بن ابراهیم از پدرش

ابراهیم رجا از علی بن جابر از عثمان بن داود هاشمی از

 محمد بن مسلم از حمران بن اعین از ابی محمد نام که از

 مشایخ اهل کوفه بود، گفت؛ چون حسین بن علی علیه السلام

 شهید گردید، دو پسر خردسال از اردوی او اسیر شدند و

 آنها را نزد عبیدالله آوردند. عبیدالله زندانبان را بخواست

 و گفت؛ این دو پسر را بگیر و نگاه دار و از خوراک

 خوب و آب سرد به آنها نخوران و ننوشان و در زندان

 بر آنها تنگ گیر و این دو پسر روز، روزه داشتند و

چون شب می‌شد دو قرص نان جو و کوزه آب برای

 آنها می‌آورد و چون بسیار ماندند، چنان که سالی برآمد،

 یکی از آنها به برادر خود گفت در زندان بسیار ماندیم

و نزدیک است عمر ما به سر آید و بدن ما بپوسد، وقتی

 این پیرمرد بیاید به او بگوی ما کیستیم، قرابت ما را با

محمد (ص) باز نمای، باشد که ما را در طعام گشایشی

 دهد و آشامیدنی ما را بیشتر کند. چون شب شد، پیرمرد

 آن دو گرده نان جو و کوزه آب بیاورد. پسر کوچک‌تر گفت؛

 ای شیخ، محمد (ص) را می‌شناسی؟ گفت؛ چگونه نشناسم که

 او پیغمبر من است. گفت؛ جعفر بن ابی طالب را می‌شناسی؟

 گفت؛ چگونه او را نشناسم که خداوند او را دو بال داد تا با

فرشتگان پرواز کند، چنان که خواهد. گفت؛ علی بن ابی طالب (ع)

 را می‌شناسی؟ گفت؛ چگونه نشناسم علی را که پسر عم و برادر

 پیغمبر من است. گفت؛ ای شیخ ما از خانواده پیغمبر تو محمد (ص)

 و فرزندان مسلم بن عقیل بن ابی طالبیم و در دست تو اسیر مانده‌ایم،

 اگر از تو خوراکی نیکو خواهیم، به ما نمی‌دهی و آب سرد

 نمی‌نوشانی و در زندان بر ما تنگ گرفته یی.

زندانبان بر پای آنها افتاد و گفت؛ جان من فدای شما و روی

من سپر بلای شما ای عترت رسول برگزیده حق. این در زندان

به روی شما باز است، به هر راهی که می‌خواهید بروید و چون

 شب شد، همان دو گرده نان و کوزه آب را بیاورد، راه را به

 آنها نشان داد و گفت؛ ای دوستان من شب راه بروید و روز

 آرام گیرید تا خداوند شما را فرج دهد. آن دو طفل بیرون رفتند.

 شبانه بر در خانه زالی رسیدند. او را گفتند؛ ای عجوز ما دو طفل

 خرد و غریب هستیم، راه را نمی‌شناسیم. تاریکی شب ما را فرو

 گرفته است. امشب ما را به میهمانی بپذیر، چون صبح شود

 روانه شویم. زن گفت؛ شما کیستید؟ ای حبیبان من که من

بوی خوش بسیار شنیده‌ام، اما بویی خوش تر از بوی شما

 استشمام نکرده‌ام. گفتند؛ ای پیرزن ما از عترت پیغمبر

 تو محمدیم (ص)، از زندان عبیدالله گریخته‌ایم. عجوز گفت؛

 ای دوستان من، مرا دامادی است فاسق که در واقعه کربلا

حاضر بوده است. می‌ترسم شما را در اینجا ببیند و به قتل برساند.

گفتند؛ همین امشب تا هوا تاریک است می‌مانیم و چون روشن

شود به راه می‌افتیم. گفت؛ برای شما طعامی آورم، آورد. بخوردند

 و آب بیاشامیدند و به رختخواب رفتند. برادر بزرگ‌تر را گفت؛

 ای برادر امیدواریم امشب ایمن باشیم. نزدیک من آی تا تو را

 در آغوش بگیرم، پیش از آنکه مرگ میان ما جدایی افکند.

 همچنین یکدیگر را در آغوش گرفتند و خفتند و چون از شب

 پاسی بگذشت، داماد آن پیر زن بیامد و در را آهسته بکوفت.

 عجوز گفت؛ کیست؟ گفت؛ من فلانم. گفت؛ در این ساعت

شب چرا آمدی که وقت آمدن تو نیست؟ گفت؛ وای بر تو در

 بگشای پیش از اینکه عقل از سر من پرواز کند و زهره در

اندرون من بشکافد، برای این بلای صعب که مرا افتاده است.

 زن گفت؛ وای بر تو، تو را چه بلایی افتاده است؟ گفت؛ دو

 طفل خرد از زندان عبیدالله گریخته‌اند و او منادی کرده است،

 هر کس سر یک تن آنها را آورد، هزار درم جایزه بستاند و

 هر کس سر هر دو تن را آورد، دو هزار درم. و من در پی

 آنها تاخته، مانده و کوفته شدم و اسب را مانده کردم، چیزی

به چنگم نیامد. عجوز گفت؛ ای داماد بترس از اینکه محمد (ص)

روز قیامت دشمن تو باشد. گفت؛ وای بر تو که دنیا خواستنی است

 و حرص مردم برای آن است. زن گفت؛ دنیا را چه می‌کنی، اگر

 آخرت نباشد؟ گفت؛ سخت حمایت می‌کنی از آن دو، همانا که

مطلوب امیر نزد توست، برخیز که امیر تو را می‌خواند. زن

 گفت؛ امیر را با من چه کار که پیرزنی هستم در این بیابان.

 گفت؛ من طلب می‌کنم در را بگشای تا شب بیاسایم و چون

صبح شود در طلب آنان به کدام راه باید رفت. پس در بگشود

 و طعام و آب آورد. بخورد و بیاشامید و بخفت. نیمه شب

 صدای آن دو طفل بشنید، برخاست و به سوی آنها آمد مانند

 شتر مست برآشفته و بانگ چون گاو بر می‌آورد و دست به

دیوار می‌کشید تا دستش به پهلوی پسر کوچک‌تر رسید. پسر

 گفت؛ کیستی؟ او گفت؛ من صاحبخانه‌ام. شما کیستید؟ پس آن

 طفل برادر بزرگ‌تر را بجنبانید و گفت؛ ای دوست برخیز.

 قسم به خدا آنچه می‌ترسیدیم در آن واقع شدیم. مرد به آنها

گفت؛ شما کیستید؟ گفتند؛ ای مرد اگر راست گوییم ما را

 امان می‌دهی؟ گفت؛ آری. گفتند؛ امان از طرف خدا و

 رسول (ص) و پناه خدا و رسول (ص). گفت؛ آری. گفتند؛

 محمد بن عبدالله (ص) گواه باشد. گفت؛ آری. گفتند؛ خدای

بر آنچه گوییم شاهد و وکیل باشد. گفت؛ آری. گفتند؛ ما از

 عترت پیامبر تو محمدیم (ص). از زندان عبیدالله گریخته‌ایم،

 از کشته شدن. گفت؛ از مرگ گریخته‌اید و در مرگ واقع

 شده‌اید. الحمدلله که بر شما دست یافتم، پس برخاست و بازوهای

 آنها ببست و همچنان دست بسته بودند تا صبح.

و چون فجر طالع شد، بنده سیاهش را که نامش فلیح بود،

بخواند و گفت؛ این دو پسر را بردار و کنار فرات بر و

 گردن زن و سر آنها را بیاور تا نزد عبیدالله برم و دو هزار

 درهم جایزه بستانم. آن غلام شمشیر برداشت و با آن دو طفل

 روانه شد و پیشاپیش آنها می‌رفت. چیزی دور نشده بود

 که یکی از آن دو گفت؛ ا ی سیاه چه شبیه است سیاهی تو

 به سیاهی بلال موذن رسول خدا (ص). سیاه گفت؛ مولای

 من مرا به کشتن شما امر کرده است. شما کیستید؟ گفتند؛

ای سیاه ما عترت پیغمبر توایم، محمد (ص)، از زندان

 عبیدالله از کشته شدن گریخته‌ایم و این پیر زن ما را

 میهمان کرد و مولای تو کشتن ما را می‌خواهد.

سیاه بر پای آنها افتاد، می‌بوسید و می‌گفت؛ جان من

فدای جان شما و روی من سپر بلای شما ای عترت پیغمبر

 برگزیده حق، قسم به خدا نباید کاری کنم که محمد (ص)



نوشته شده در سه شنبه 93 آبان 6ساعت ساعت 5:6 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

طفلان مسلم

طفلان مسلم اصطلاحی است میان شیعیان که اشاره دارد

 به اسماعیل بن مسلم بن عقیل و محمد بن مسلم بن عقیل ،

 دو فرزند مسلم بن عقیل و از همراهان حسین بن علی که

 در واقعه? کربلا حضور داشته و کشته شدند.

 

ماجرای طفلان مسلم[ویرایش]

یکی از وقایع مشهور که در مراسم مربوط به عاشورا

 نقل می‌شود، ماجرای طفلان مسلم بن عقیل است.

نخستین خبر در مورد «طفلان مسلم بن عقیل» حدوداً

230 سال بعد از واقعه کربلا نوشته شد. نویسنده این

 خبر «محمدبن جریرطبری» متوفا به سال 310 هجری

 بود. طبری این خبر را شفاهاً به اسناد زیر نقل می‌کند؛

 «حدثنی زکریاء بن یحیی الضریر، قال؛ حدثنا احمد بن جناب المصیبی،

 قال؛ حدثنا خالد بن یزید بن عبدالله القسری،

قال حدثنا عمار الدهنی عن ابی جعفر.»14

 متن خبر چنین است؛ «هنگامی که اسرا را به

 کوفه آوردند، دو پسر بچه عبدالله بن جعفر یا فرزند فرزند جعفر

 برفتند و به مردی از قبیله طی پناهنده شدند. وی گردن شان

 را زد و سرشان را نزد عبیدالله بن زیاد آورد. عبیدالله دستور

 داد گردن خود او را بزنند و خانه اش را ویران کنند.»15



نوشته شده در سه شنبه 93 آبان 6ساعت ساعت 5:4 عصر توسط مشتعلی| نظر

روز دوم ورود به کربلا :

حسینجان سن اوزوندا باخوب گویلره دولدون

            بو چولده نه بلا وار قزل گُلکیمی سولدون

بیور زینبه آخر نه غم واردی پوزولدون

    باخاندا نیه دولدون علی اصغره قارداش

 

ندور سرّی گتور دونبیزی سن بومکانه

ندن گوز یاشون اولدی بولوط مثلی روانه

گتور مطلبین اصلین بو صحراده بیانه

      فدا اولام او گُلتک سولان لبلره قارداش

 

روا بلمه ربابین گُلی ظلمیله سولسون

سرشگیلیه بو چولده یانان گوزلری دولسون

النده سوسوز اوغلی ئورک غصه لی اولسون

   روا بلمه توکلسون خزان گُللره قارداش

کاروان مقصدینه چاتدی بوگون

توپراق اوسته بالالار یاتدی بوگون

گوز یاشین قانه هامیقاتدی بوگون

 عالمه غم یولین القم توتدی

 حسین جان کربلا    حسین جان کربلا

یارالی سینه لرین یاوری یوخ

کربلانین چولونون داوری یوخ

حقه ناحقین اودور باوری یوخ

   اودی حقین اتگین کم توتدی

   حسین جان کربلا    حسین جان کربلا

        (اثر آقای احمد زاده)



نوشته شده در دوشنبه 93 آبان 5ساعت ساعت 10:59 صبح توسط مشتعلی| نظر

مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین علیه السلام



نوشته شده در یکشنبه 93 آبان 4ساعت ساعت 5:7 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin