سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

ماجرای جانشین بر حق امام عسکری
ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم .

 نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من

 را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود :

 پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه

 من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان

 به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد ،

 امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند .

 ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود :

 هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم .

 امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست .

 ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم .

رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه

امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ،

 جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او

 تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب

 کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد .

 چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و

 جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به

 نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه

 بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز

 سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد

 و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد .

 سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن .

 من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسید :

 این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز

 او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند ،

چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند .

 چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی

که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت :

ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب

حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با

شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن

هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا .

 شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان

 است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد

خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه

 امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و

از کودک اثری نیافتند . ناچار " صیقل " کنیز حضرت امام عسکری (ع )

 را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است .

 ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را

حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از

نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .



نوشته شده در پنج شنبه 93 تیر 12ساعت ساعت 6:58 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin