سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

مقام علمی امام رضا  (ع)
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام واعتبار بی‌همتای

 امام را در میان ایشان می‌دید می خواست تااین قداست واعتبار را خدشه

 دارسازدوازجمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل

 جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا  بود،

تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را ازنظر علمی شکست

 داده ووجهه علمی امام را زیرسوال ببرند.که شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:
 برای یکی از این مناظرات مأمون فضل‌بن‌سهل را امر کرد که اساتید کلام و

حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز

 اسقف اعظم  نصاری و بزرگ علمای یهود و روسای صابئین ( پیروان حضرت یحیی)

بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به

 حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: دوست دارم که

با پسر عموی من ( مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر

 عمومی امام می باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید . صبح رروز

بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (ع ) فرستاد

 و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند : آیا

می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود. او گفت :

 بلی فدایت شوم. امام فرمودند : وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از

خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین

بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان

بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند

 و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد

انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم .

 سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت مأمون

 ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت : دوست دارم با ایشان مناظره کنید.

 حضرت رضا (علیه السلام)نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان

 مباحثه نمودند. سپس امام فرمود:" اگر کسی درمیان شما مخالف اسلام است

 بدون شرم و خجالت سئوال کند". عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت

سئوالات بسیاری کرد و حضرت تمام سئوالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع

 نمودند. او پس از شنیدن جواب سئوالات خود از امام  شهادتین را بر زبان جاری کرد

 و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند.

 روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن

 به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاءابن ضحاک که ازطرف مامون مامور حرکت دادن امام ازمدینه به سوی مرو بود

,می گوید: "آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی شد مگر اینکه مردم از هرسو به

 او روی می آوردند و مسائل دینی خود را از امام می پرسیدند.ایشان نیز به آنها

 پاسخ می گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (ع) بیان می فرمود.

هنگامی که ازاین سفربازگشتم نزد مامون رفتم .او ازچگونگی رفتار امام در طول

سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگوکردم .

مامون گفت: آری، ای پسرضحاک !ایشان  بهترین، دانا ترین و

عابدترین مردم روی زمین است.

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه ای بود که

حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم

 در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می کرد و هیچ گاه خود

را از مردم جدا نمی نمود.
هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد

 در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی از

خدمتکارانش بدگوئی کند.  خنده او قهقه نبود بلکه تبسم می فرمود.

چون سفره غذا به میان می آمد, همه افراد خانه حتی دربان و مهتر

را نیز بر سر سفره خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند.

 شبها کم می خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می گذراند. بسیار

 روزه می گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی کرد. کار خیر و انفاق

 پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک, مخفیانه به فقرا کمک می کرد.

یکی دیگر از یاران ایشان می گوید: فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در

 زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود اما هنگامی که

 در مجالس عمومی شرکت می کرد ،  خود را می آراست (لباسهای خوب

 و متعارف می پوشید).

شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد،

 میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت

 و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی گیریم.


یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:" من از دوستداران

شما و پدران و اجدادتان هستم. ازحج بازگشته ام و خرجی راه را تمام

 کرده ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم

 و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر

 نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام. امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت

 واز پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: این دویست دینار را بگیر و

 توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی. آن شخص

 نیز دینار ها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: چرا چنین کردید که شما را

هنگام گرفتن دینار ها نبیند؟ فرمود: تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم.
خادم حضرت می گوید:" روزی خدمتکاران میوه ای می خوردند. آنها میوه را

به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود:

 سبحان الله اگر شما از آن بی نیاز هستید آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید.

زمامداران معاصر:
1
. منصور عباسى (158-136 ق.).
2. مهدى عباسى (169-158 ق.).
3. هادى عباسى (170-169 ق.).
4. هارون الرشید (193-170 ق.).
5. محمد امین (198-193 ق.).
6. مأمون عباسى (218-196 ق.).

پس از نبرد میان امین و مأمون، فرزندان هارون الرشید، براى به دست

 آوردن منصب خلافت و پیروزى نهایىِ مأمون بر امین، در سال 201

 هجرى امام رضا (ع) به اجبار و اکراه مأمون به ولایت‏عهدى وى

 برگزیده شد. مأمون با این که در ظاهر براى امام رضا (ع) احترام

 ویژه‏اى قائل بود و ایشان را بر همگان، از جمله علویان و عباسیان،

 مقدم مى‏داشت، اما در ضمیر خود، به مقام علمى و اجتماعى آن حضرت

 حسد مى‏برد و کینه ایشان را در دل داشت. سرانجام نیز با توطئه‏اى

 پنهان، آن حضرت را به شهادت رساند.



نوشته شده در سه شنبه 93 تیر 10ساعت ساعت 7:47 عصر توسط مشتعلی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin