سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فرهنگی ،مذهبی

سربازخانه جهان اسلام بعد از اینکه اطلاع پیدا مى کنند که امام حسین ( ع ) حاضر نشده است

با یزید بیعت بکند , در حدود هجده هزار نامه مى رسد .

نامه ها را به مرکز مى فرستند , به امام حسین علیه السلام اعلام مى کنند که شما اگر به کوفه بیائید

, ما شما را یارى مى کنیم . اینجا امام حسین ( ع ) بر سر دو راهى تاریخ است, اگر به تقاضاى

اینها پاسخ نگوید قطعا در مقابل تاریخ محکوم است و تاریخ آینده قضاوت خواهد کرد که زمینه فوق العاده

 مساعد بود ولى امام حسین ( ع ) از این فرصت نتوانست استفاده کند یا نخواست یا ترسید و از این قبیل

 حرفها . امام حسین ( ع ) براى اینکه اتمام حجتى با مردمى که چنین دستى به سوى او دراز کرده اند

کرده باشد به تقاضاى آنها پاسخ مى گوید , به تفصیلى که باز شنیده ایم . در اینجا این نهضت ماهیت و

 شکل و بعد و رنگ دیگرى به خود مى گیرد .

یکى دیگر از جنبه هاى این جنبش , جنبه تبلیغى آن است , یعنى این نهضت در عین اینکه امر به معروف

و نهى از منکر است و در عین اینکه اتمام حجت استو در عین اینکه عدم تمکین در مقابل تقاضاى جابرانه

 قدرت حاکم زمان است, یک تبلیغ و پیام رسانى است , یک معرفى و شناساندن اسلام است .

همان طور که کلمات و آیات قرآن از لحاظ لفظى و فصاحت و بلاغت و روانى , نوعى خاص از آهنگها

 را به آسانى مى پذیرد و این خود , آیت بسیار بزرگى براى نفوذ قرآن بر دلها بوده و هست , انسان وقتى

 تاریخ حادثه عاشورا را مى خواند , استعدادى براى شبیه سازى در آن مى بیند . همان طور که قرآن براى

 آهنگ پذیرى ساخته نشده ولى این طور هست , حادثه کربلا هم براى شبیه سازى ساخته نشده ولى این طور هست .

من نمى دانم , شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته . البته این مطلب را اثبات نمى کنم ولى نفى هم نمى کنم .

 داستان کربلا در هزار و دویست سال پیش روى صفحه کتاب آمده , یک وقتى آمده که کسى فکر نمى کرده که این

 حادثه این قدر گسترش پیدا خواهد کرد . متن تاریخ این حادثه گویى اساسا براى یک نمایشنامه نوشته شده است ,

شبیه پذیر است , گویى دستور داده اند که آن را براى صحنه بودن بسازند . شهادتهاى فجیع ما زیاد داریم ولى

این داستان به این شکل آیا مى تواند تصادف باشد و تعمد نباشد و اباعبدالله به این مطلب توجه نکرده باشد ؟ من

نمى دانم , ولى بالاخره قضیه این طور است و باور هم نمى کنم که تعمدى در کار نباشد .

از امام تقاضاى بیعت مى کنند , بعد از سه روز امام حرکت مى کند و مى رود به مکه و به اصطلاح مهاجرت

مى کند و در مکه که حرم امن الهى است , سکنى مى گزیند و شروع به فعالیت مى کند . چرا به مکه رفت ؟

 آیا به این جهت که مکه حرم امن الهى بود و معتقد بود که بنى امیه مکه را محترم خواهند شمرد ؟ یعنى درباره

 بنى امیه , چنین اعتقاد داشت که اگر سیاستشان اقتضا بکند و بخواهند او را در مکه بکشند , اینکار را نمى کنند ؟

 یا نه , رفتن به مکه اولا براى این بود که خود این مهاجرت , اعلام مخالفت بود . اگر در مدینه مى ماند و مى گفت

 من بیعت نمى کنم صدایش آنقدر به عالم اسلام نمى رسید . بدین جهت هم گفت بیعت نمى کنم و هم اهل بیتش را

حرکت داد و برد به مکه . این بود که صدایش در اطراف پیچید که حسین بن على حاضر به بیعت نشد و لذا از مدینه به مکه رفت



نوشته شده در دوشنبه 92 آبان 20ساعت ساعت 11:44 صبح توسط مشتعلی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin