فرهنگی ،مذهبی
شعر در مورد پاییز همشاگردی سلام آغاز سال نو، با شادی و سرور آغاز مدرسه، فصل شکفتن است مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید در دل دارم امید، بر لب دارم پیام روشن ز نور توست، کاشانه دلم فردا از آن توست، ای نسل چاره ساز در دل دارم امید، بر لب دارم پیام بیتوته گلهای خندان ما گل های خندانیم فرزندان ایرانیم ایران پاک خود را مانند جان می دانیم ما باید دانا باشیم هشیار و بینا باشیم از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم آباد باش، ای ایران آزاد باش، ای ایران از ما فرزندان خود دلشاد باش ای ایرا ن گلهای یاس سوم ماه مهر است و دلم مدرسه ای می خواهد با صفا مدرسه ای دور ز هر تجدیدی مکتبی کاش بسازیم در این نزدیکی کاش می شد ننویسند به چشمی پر آب من نمی دانم اگر باز قطاری باشد فصل باران گهرهای فراوان شاید گفته تصمیم گرفته است که کبری امشب از قضا گرگ به این گله زده از غصه اکرم عاطفه ها گشته سه روزی بیمار مشق شب گر که نوشتیم و کتابی خواندیم
هم دوش و هم زبان، حرکت به سوی نور
در زنگ مدرسه، بیداری من است
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید
شد فصل کسب علم، فصل تلاش و کار
دانش به نسل ما، می بخشد اعتبار
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
ای در کنار ما، آموزگار ما
چون شمع روشنی، در روزگار ما
در کار من تویی، حلال مشکلم
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
با یاری خدا، آینده را بساز
فردای روشن است، با وحدت کلام
از ما تو را درود، از ما تو را سلام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
به بزرگی دل خسته این شاگردان
همه اش جمعه به تعطیلی یک تابستان
تا در آن کودک دانش نشود سرگردان
یا معلم نکند بسته ده تایی را
تا سر برج دگر قرض برای مهمان
کودکان بر دل خون پدر بابا نان
جامه را مشعل مهری کند آیا دهقان
روبهک قالب ناچیز پنیری را باز
می رباید به فریب از نوک زاغی خوشخوان
مرده گاوی که دهد شیر به کوکب خانم
بر سر سفره او سر زده آید مهمان
رفته از جنگل خوش آب و هوای گیلان
تا کتابش نشود خیس به زیر باران
تا به فریاد نخندد ز دروغی چوپان
موش بدجنس شبی خورده هما را دندان
مقصد آن است که از این همه باشیم انسان
By Ashoora.ir & Night Skin